توسط: حامد سلیمان پور
725 بازدید
1397/11/18
ساعت:10:00
دخترم!
اگر كنون ، به سمت شمال شهر مدينه به راه افتيم ، فردا ، همين وقت ها ، در پيش چشمان خويش خواهيم ديد ، دهكده اى را ، همه اش خرمى ، با چه نخل ها! و چه ثمرها! و آبهاش نيز پر انبوه!
آرى آنجا را «فدك» مى نامند، و فدك از آن «پيامبر»- ص- بود! و پيامبر- ص-، «تهيدستان» را در مى يافت، و «بينوايان» را، و نيز راه «ماندگان»، و به «شوى» مى داد «دختران» بى سر پناه را ، با همان درآمدهاى سالانه اش از «ثمر» هاى كلان فدك، كه تا 70 هزار دينار طلا، گاه مى رسيد!
خانم!
«فدك» را چگونه اش به جنگ آورد ، پيامبر- ص- را مى گويم؟!
دخترم!
جماعتى بودند افزون بر 20 هزار نفر، و ساكن، در وادى خيبر، و همه «يهود»! و در تمامت «رفاه»، كه سرمايه هاشان انبوه بود! و در نهايت «امن»، كه چه دژهايى محكم و استوار در گرداگرد خويش بر پا داشته بودند! و چه جنگاورانى دلير كه صيانت «جان» شان و «مال» شان را عهده دار بودند! [تا ريخ الامم و الملوك ج 20 ص 46، السيره الحلبيه ج 3 ص 36. ] و در سايه اين همه امن، و آن همه رفاه ، هماره در يك «انديشه» بودند ، انديشه اى پر «شوم»! و آن برچيدن ، برچيدن «كانون» نشر اسلام ، يعنى، «مدينه»! و چه «تحريكات» كه بنمودند، و نيز «تحرك ها»!
اينجا بود كه پيامبر- ص- در انديشه ى «دفاع» برآمد، و مسلمانان را، همه، فرمان داد ، «يورش» را، و «فرجام» ماجرا نيز با مسلمانان بود، و آن، پيروزى! و در اين هنگام ساكنان فدك كه نيز يهودان بودند اطلاع يافتند ماجراى خيبر را! و چه هراس و ارعاب كه بر آنان چيره آمد، و در انديشه چاره جويى، و نيز در همين ميان، پيامبر- ص- پيش خويش را به «فدك» گسيل داشت، و آنان را به «اسلام» دعوت نمود ، نپذيرفتند!
اما پذيرفتند كه در «صلح» باشند، و نشان صلح آنكه نيمى از باغاتشان را به پيامبر خداى اهداء بدارند! و پيامبر پذيرفت ، زيرا كه سرمايه هاشان انبوه بود، و آن، در دست نااهلان، هميشه آسيب طغيان در پى! و از آن پس پيامبر- ص- درآمدهاى حاصل را به همان مصارفى كه پيش از اين تو را گفتمى مصروف داشت! [ تفسير در المنثور ج 4 ص 177، تفسير ابن كثير ج 3 ص 36 به نقل از شهيدى. ] ديرى نپائيد كه خداوند پيامبرش را مامور داشت ، آرى، تا فدك را به فاطمه اش اهداء بدارد [ بحار ج 21 ص 22 و 25 ج 29 ص 15 و 110 و 115 و 118 و 121 و 195 به نقل از اسرار فدك. ] و پيامبر- ص- فاطمه اش را گفت:
دخترم!
فدك از آن توست! و آنگاه بر برگه اى كه «سند» را مى مانست همين را ثبت داشت ، با حضور دو شاهد ، يكى «على»- ع-، و آن ديگر پرستار پيامبر، «ام ايمن» ، همان كه پيامبر در وصفش مى گفت:
زنى است از زنان بهشت. [ بحارالانوار ج 21 ص 23. ] و سپس پيامبر- ص- جماعتى از مردان را در خانه فاطمه جمع داشت و بگفت كه فدك از آن فاطمه است، و در حال، از درآمدهاى باقيمانده فدك بعنوان اعطايى فاطمه در ميان مردم تقسيم نمود! و از آن پس نيز فاطمه- س- هر ساله، به قدر قوت كه از نان جوينى تجاوز نمى نمود برمى داشت و مانده اش را كه به واقع همه اش بود به فقرا مى بخشود! و اين شيوه هماره او را بود، تا ارتحال پدرش، پيامبر خداى، [ بحارالانوار ج 29 ص 123. ] و با ارتحال پيامبر- ص- ماجراى خلافت آن شد كه شنيدى! و نيز در پى اش خلافى ديگر، و آن غصب بود ، غصب فدك! و فاطمه- س- را از اين ماجرا با خبرش داشتند! و او ديگر نتوانست كه تحمل دارد! و برآشفت، و چه فريادها! و اين نه از آن روزى بود كه فاطمه- س- ثروتيش از دست رفته باشد! و يا سرمايه اى به تاراج!
نه! كه فاطمه در همان سالهاى ثروت فدك، همان فاطمه پيش از فدك بود!
در خانه اش گاه تا سه روز غذايى يافت نمى شد! و گاه نيز تا سه روز روزه دار، و روزه ها را با آب افطار!
چادرش در همان ايام چه «وصله» ها كه با خود داشت! و شويش هم كه مى گفت!
از دنيا به دو جامه كهنه، و از غذايش به دو قرص نان بسنده دارم! و بنزد من بى ارزش تر باشد ، همين دنيا ، از آب بينى يكى بز! و مى گفت:
من را با فدك؟! و با غير فدك چكار؟! [ نهج البلاغه نامه 45. ] خانم!
پس، از چه روى فاطمه طاقت نتوانست آورد؟!
دخترم!
فردا خواهمت گفت.
دخترم!
فدك يك «طعمه» بود ، در دستان صيادى چونان على- ع-، تا كه بتواند به «دام» دارد دل هاى دنيازدگان را، و سپس با نور قرآن «آتشى» از عشق برافروزد، و «خامى» هاشان را همه، بزدايد!
اما، فسوسا! كه خليفه وقت اندى پس از غصب خلافت ، بگرفت ، آن را، كه او هم صياد بود، و در هواى صيد، و طعمه مى خواست، و فدك بود چه طمعه اى!
اما چه بايد نمودن كه نبودش ، «نور» ى، و نه «آتش» عشقى ، اين بود كه نه تنها «خامى» ها را نمى توانست زدود، كه «متعفن» نيز مى داشت! و فاطمه در حسرت همين «تعفن» ها، و مى سوخت از براى آدميان اندر صيد!
آرى، دخترم!
دنائيان «قرآن» را نمى فهميدند ، اما «فدك» را چه خوب! و به هواى فدك مى آمدند ، اما در طور «قرآن» مى ماندند!
آنچنان كه خداى نيز خود را «فدكى» است، كه «بهشتش» نامند، و مردمان به هواى آن روند ، اما در تورش...!
دسته بندی: فاطمه واژه بی خاتمه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
اَلعُلَماءُ غُرَباء لِکَثرةِ الجُهال؛
عالمان، به سبب زیادی جاهلان، غریب اند.