توسط: حامد سلیمان پور
584 بازدید
1397/11/12
ساعت:11:00
مادرتان را دريابيد! و او را به داورى خوانيد! و اين از آن رو بود كه اگر در داورى يكى را نگرانى پيش آيد، با عاطفت مادرى جبرانش بدارد!
اجابت نمودند، و مادر را به داورى خواستند، و مادر بگفت:
انا ماذا اصنع؟! و كيف احكم بينهما؟!
من چه توانم نمودن؟! و چگونه ميانه دو كودكم را به داورى بنشينم؟!
اما راهيش در پيش نبود ، به ناگاه چنينشان گفت:
يا قرتى عينى!
انى اقطع قلادتى على رأسكما، و انشر بينكما جواهر هذه القلاده ، فمن اخذ منها اكثر ، فخطه احسن!
اى ديدگانم را نور!
من رشته اين گردن بند را پاره خواهم نمودن، و دانه هاش بر سرهاى شما خواهم ريختن ، هر كدام از شما دانه هاى بيشتريش بود، خط او زيباتر است [ بحارالانوار، ج 45، س 190 و ج 43، ص 309 به نقل از نهج الحياه. ] و آنگاه دانه هاى بيشتر را بر سر آن ريخت كه خطش زيباتر مى نمود!
خانم!
سپاس شما را، و ستايش فاطمه را، كه دانستمى چه بايد نمودن!
بيش از اين به مزاحمت نخواهم بود ، اما، يادتان باشد ، فردا ، بايست ، از على گوئيد، و انكه چرا به خلافت...!
دخترم!
من كه باشم، كه توانم، از على گفت!
على دست خدا بود ، على مست خدا بود ، على را چه بنامم؟ على را چه بخوانم؟ ندانم، ندانم ثنايش نتوانم، نتوانم!
خدا خواست كه خود را بنمايد ، در، جنت خود را به رخ ما بگشايد ، على را به همه خلق نشان داد ، على رهبر مردان صفا بود ، على آينه پاك خدا بود ، على مرهم دل هاى خراب است ، ره كوى على راه صواب است ، على گر چه خدا نيست، و ليكن ز خدا نيز جدا نيست ، برو سوى على تا كه وفا را بشناسى ، ببر نام على تا كه صفا را بشناسى ، اگر آينه خواهى كه ببينى رخ حق را ، على را بنگر تا كه خدا را بشناسى ، چه گويم سخن از او؟ كه نگنجد به بيانم!
ندانم كه سخن را به چه وادى بكشانم؟!
ندانم، ندانم!
دخترم!
يهود را، و مسيحيت را ، دانشمندانى است، كه آنان را، «راهبان» نيز بنامند، و راهبان، پاره اى شان تارك دنيايند، و نيز دنيائيان را! و هماره در «انزوا»، و به «عبادت» شاغل، و با چه «رياضت» ها! كه كمترين حاصلش، «توان» است ، توان پيش بينى، و پيش گويى ، اينكه آينده چه خواهد شد و آيندگان نيز چگونه؟!
«عمر»، و «ابابكر» ، همين دو، كه بنچاق بودند، فتنه را، و فساد، و انديشمندان مصلحت، و طالبان فرصت ، دست در دست هم داشتند، و با يك انديشه مشئوم به راه افتادند، تا ببينند راهبان را، و بدانند كه در آينده چه خواهد شدن! و اين پيامبر را چگونه اش سرنوشتى است! تا اگر آن باشد كه خواهند ، «تظاهر» به ايمانش كنند! و آن را كه آنان مى خواستند چيزى نبود ، جز «قدرت» ، جز «حكومت»! و راهبان بگفتند:
او «جهانى» است، و «جهان» را خواهد گرفت! و چه با شتاب كه بيامدند!
به پيشگاه پيشواى جهان، و بگفتند:
ما نيز به «ايمان» باشيم! و تو را اى پاك!
پيامبر مى دانيم خداى را! و با او بودند، تا آنجا كه «خطر» ها جدى نمى شد، و «منفعت» ها به جد در خطر نمى افتاد! [ اثبات الهداة: ج 7 ص 57، فصل 7، حديث 137، بحار الانوار: ج 52، ص 78، به نقل از ره آورد مبارزات فاطمه زهرا (س)، محمد دشتى. ] و بر آن شدند تا نزديكتر باشند ، نه پيامبر- ص- را ، بل، قدرتش، و حكومت!
اين بود كه به خواستگارى آمدند ، فاطمه را! و يكى بود ، پاسخ هر دو، و آن اينكه:
اختيارش نه با «من» است!
با «خداوند» است! و اوست كه اجازت نمى دهد! و بديدند نيز كه بيامد به خواستگارى ، همان ، همانكه «اولين» ها هميشه به نامش رقم مى خورد!
اولين كس كه ايمان آورد ، اولين كس كه نوشت، قرآن را ، اولين كس كه قرآن را حافظ آمد، و ...، و پيامبر- ص- پذيرفت ، يعنى كه خداى پذيرفت، و بدين سان على- ع-، شوى شد فاطمه را! و همين ها!
چه «كينه» ها، كه در «سينه» هاى سياه آن سيه روزان بكاشت! و تا آسمان برگرفت، شعله هاش ، در همان روز كه «كوچ» بود پيامبر را، و «ارتحالش»! و آسمانيان چه سوختند تا كه شنيدند ، خليفه نه آنست كه بايست! و مسلمانان را ابابكر است، خليفه!
خانم!
مردم چه؟!
مردم چه كردند؟!
دخترم!
«بيعت».
«تبعيت»!
با كه!
از كه؟!
ابابكر!
ابابكر؟!
مردم ديگر چرا؟!
نشنيده بودند آيا كه پيامبرشان مى گفت:
على مع القرآن، و القرآن مع على، و لن يفترقا!
فانوس قرآن به دست على است، و على است كه آن فانوس را بدست است! و اين دو از هم جدايى شان نتوان!
يعنى كه ديگرها فانوسى شان نيست بدست ، پس هدايت را نيز نتوانند، و ندانند. كه خود نيز پايشان در «گل» نشيند!
آرى، دخترم!
شنيده بودند، و چه خوب هم!
پس، چرا؟!
چرا؟ چنين نمودند!
دخترم!
فردا!
فردا، خواهمت گفت.
دسته بندی: فاطمه واژه بی خاتمه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ.
کسی که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است.