توسط: حامد سلیمان پور
1,021 بازدید
1390/2/31
ساعت:19:04
تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است
اسلام وابسته به سيد الشهداء و عاشورا است و شعائر حسينيه همان است كه در اربعين گفتيم بدون كم و كاست . مناقشه در شعائر حسينيه ، خيانت به اسلام است . چون اسلام قائم به عاشورا است و عاشورا قائم به اين شعائر است .
اما نسبت به فاطميه : همان طوري كه اسلام و خاتم النبيين وابسته به سيد الشهداء است ، مذهب و امير المؤمنين وابسته به صديقه كبري است . تضعيف شعائر فاطميه ، خيانت به مذهب و خيانت به امير المؤمنين عليه السلام است .
چون شماهايي كه در اين بحث هستيد ، قسمت عمده نخبه فضلاء قم هستيد هم از ممالك مختلف هم از بلاد مختلف ايران در اين جا جمع شديد ، از نظر عقلي و عملي ، نه از نظر احساسي بايد عظمت فاطميه را درك كنيد و به بلاد خودتان منتقل كنيد .
كسي كه به او نبوت تمام انبياء و رسالت تمام مرسلين و دين خدا كامل شده :
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا .
آن كسي كه كمال دين به او است ، تمام نعمت به او است ، اسلام مرضي خدا وابسته به او است ، خود او وابسته به فاطمه زهرا (سلام الله عليها ) است و اين مطلب بسيار مهم است .
عامه از اعيان شان و همچنين خاصه از نخبه علماء شان اين روايت را نقل كردهاند . روايت منتهي ميشود به
جابر بن عبد الله انصاري ، اعيان علماء عامه حتي مثل زمخشري و رجال شيعه مثل شيخ صدوق اين روايت را نقل كردهاند .
قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلّم) يَقُولُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عليه السلام) قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ أُوصِيكَ بِرَيْحَانَتَيَّ مِنَ الدُّنْيَا فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلّم) قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) هَذَا أَحَدُ رُكْنَيَّ الَّذِي قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلّم) فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) قَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) هَذَا الرُّكْنُ الثَّانِي الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلّم) .
« جابر بن عبد الله گويد : شنيدم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سه روز قبل از رحلت خود به على عليه السّلام مىفرمود :
اى پدر دو نوگل من ! سلام بر تو باد ، من در باره دو نوگل دنيوى خود به تو توصيه و سفارش مىنمايم ، طولى نمىكشد كه تو دو ركن زندگى خويش را از دست خواهى داد ، من تو را به خداوند مىسپارم .
هنگامى كه پيامبر اسلام از جهان رحلت كرد ، على بن ابى طالب فرمود :
اين يكى از آن دو ركن من بود كه رسول خدا به من خبر داد . و پس از آن كه حضرت فاطمه از دنيا رفت ، فرمود : اين دومين ركنى بود كه پيغمبر خدا به من خبر داد » .
الأمالي ، شيخ صدوق ، ص198 و معاني الأخبار ، ص403 و مناقب ابن شهرآشوب ، ج3 ، ص136 و الفائق في غريب الحديث ، جار الله زمخشري ، ج1 ، ص162 و نظم درر السمطين ، زرندي حنفي ، ص98 و كنز العمال ، متقي هندي ، ج11 ، ص625 و ج13 ، ص664 و تاريخ مدينه دمشق ، ابن عساكر ، ج14 ، ص166 و مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 204 والمناقب ، موفق خوارزمي ، ص141 و ... .
سه روز قبل از رحلت اين كلمات را فرموده . در كيفيت تعبير اهل دقت و نظر تأمل كنند . اين جمله است كه محير العقول است .
فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكَ .
دو ركن تو منهدم ميشود ؛ ولي خدا خليفه من است بر تو .
چون اين مصيبت اخبارش براي امير المؤمنين عليه السلام كمر شكن بود ، تسليت داد به جمله دوم كه والله خليفتي عليك .
شرح اين حديث ، در اين مختصر نميگنجد ؛ ولي چون شما در اين بحث به مراحل عاليه علم رسيدهايد ، ما اشاره ميكنيم و خودتان بعد تأمل كنيد .
ركن يعني چه ؟ هر جزء واجبي ، قيداً و تقيّداً دخيل در آن واجب است . به فوت آن جزء بالضروره كل منتفي ميشود . اين خاصيت جزئيت است . پس به رفتن يك جزء تمام اين كل به هم ميخورد ؛ ولي فرق جزء با ركن چيست ؟
افتراق در اين جهت است : آن جزء بدل دارد و به وسيله بدل جاي مبدل پر ميشود ؛ لذا اگر سوره در نماز فوت شد ، فاقد سوره ميشود بدل تنزيلي به حكم قاعده تجاوز و فراغ جبران مافات ميشود .
اما اگر نوبت به ركن رسيد ، خاصيت ركن اين است كه ديگر بدلي برايش نيست . منهدم ميشود بالمرة و آن از دست رفته جايگزين ندارد . عقد مستثني و مستثني منه لا تعاد ، حقيقت ركن را روشن ميكند .
وقتي حقيقت ركن اين است ، اولا بايد ديد آن كسي كه به اين ركن متكي است ، او كيست ، تا او شناخته نشود ، ركن او شناخته نميشود .
براي اين كه ما فاطمه زهرا را بشناسيم و فاطميه ر ا به آن اندازه ميسور كه در خور ما است نه در شأن او احياء كنيم ، بايد حقيقت ركنيت صديقه كبري روشن بشود . و اين مسأله عبيسه و اين حكمت عاليه به اين سادگي درك نميشود . بايد ديد امام ششم (از او بايد گرفت اين جا جايي نيست كه كلام حكيمي ، فيلسوفي و فقيهي مطرح باشد) و بايد ديد رأس مذهب ، لسان الله ناطق و آن كسي كه اسمه عند اهل السماء الصادق ، او در اين زمينه چه ميگويد .
وقتي مقابل قبر امير المؤمنين عليه السلام ايستاد ، آن حضرت را زيارت كرد . در اين زيارت سه قسمت است : يك صلوات است ، يكي سلام است و يكي شهادت است .
بايد ديد چه گونه بر او صلوات از خدا خواست ، چه جور به او سلام كرد و در مرحله آخر چه جور شهادت داد ؟ يك كتاب شهادات را بايد ورق بزنيد تا بفهميد اين شهادت ؛ آن هم از چنين شاهدي ، يعني چه .
اما سلسله بحث . ما از هر قسمتي تكهاي را به طور اشاره ميگوييم :
اين بيان جعفر بن محمد (عليهما السلام) است كه بايد همه فقهاء و همه حكماء دقت كنند ببيند در جمله به جمله چي است !
اللهم صل على محمد وال محمد ، وصل على أمير المؤمنين عبدك المرتضى ، وأمينك الأوفى ، وعروتك الوثقى ، ويدك العليا وجنبك الأعلى ، وكلمتك الحسنى ، وحجتك على الورى ، وصديقك الأكبر ، وسيد الأوصياء ، وركن الأولياء ، وعماد الأصفياء ، أمير المؤمنين ، ويعسوب الدين ، وقدوة الصالحين ، وإمام المخلصين ، والمعصوم من الخلل ، المهذب من الزلل ، المطهر من العيب ، المنزه من الريب ، أخي نبيك ووصي رسولك ، البائت على فراشه ، والمواسي له بنفسه ، وكاشف الكرب عن وجهه .
مضافها را دقت كنيد . مضاف اليه را هم دقت كنيد . بعد ببينيد در اين اضافه چه غوغائي است . اين مرحله اول نمونهاي از صلواتش بود .
مرحله دوم :
السلام على اسم الله الرضي وجهه المضئ وجنبه القوي ...
السلام على نور الأنوار وسليل الأطهار وعناصر الأخيار السلام على والد الأئمة الأطهار و ...
اين هم سلامش ؛ اما شهادتش كه غوغا است شهادت است ؛ آن هم شهادت از جعفر بن محمد (عليهما السلام) است .
واشهد أنك جنب الله وبابه ، وحبيب الله ووجهه الذي يؤتى منه .
شهادت ميدهم تو جنب الله هستي . اين كلمه اشاره است به آن آيه :
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ . الزمر / 56 .
« بترسيد از روزى كه هر كسى به خود مىگويد: وا حسرتا بر من از آن ستمها كه به «جنب الله» روا داشتم ، اعتراف مىكنم كه به راستى از مسخره كنندگان بودم » .
آن روزي كه همه انبياء داد وانفساه ميزنند آن روز است كه : أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ .
شهادت ميدهم تو همان جنب الله هستي كه هر نفسي در آن روز حسرت مي خورد به آن تفريطي كه نسبت به تو كرده است .
شهادت ميدهم تو باب الله هستي . آن خانه درش منحصر است به تو . شهادت ميدهم تو حبيب الله هستي شهادت ميدهم تو وجه هستي .
وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام . الرحمن / 27 .
همچنين كسي چنين اعجوبهاي كه عقل ، علم ، درك ، فكر ، همه مشاغل از انوار عظمت او كه نمونهاش در اين كلمات بود ، خائب و خاسر است ؛ آن وقت چنين موجودي ركن وجودش ، نقطه اتكائش ، عماد هستي اش فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است .
اين جا است كه بايد فهميد زهرا كسيت ؟ كو كسي كه فهميده باشد ؟ يك جمله در كلمات حضرت بود و آن جمله اين است :
وسيد الأوصياء وركن الأولياء .
امير المؤمنين ركن اولياء است . اولياء كيانند ؟ كه او باز ركن آنها است . اولياء آنهايي هستند كه نص قرآن است :
أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون. يونس / 62 .
«آگاه باشيد ، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند»
تمام عالم بدون استثناء همه مبتلا هستند به دو آفت : يكي ترس يكي حزن . ترس از چه؟ از اين كه آن چه دارند نبازند . حزن از آن چه ندارند ، چه جور به اوبرسند . همه در اين بين ، بين الخوف و الحزن گرفتارند .
حالا كساني كه به مقامي رسيدهاند كه « لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» آنها كيانند؟!
اين در قرآن است ؛ اما مفسر قرآن خاتم پيغمبران است او در بيان اين اولياء ، بيانش اين است :
اولياء الله كساني هستند كه :
وَ نَظَرُوا فَكَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقُوا فَكَانَ نُطْقُهُمْ حِكْمَةً وَ مَشَوْا فَكَانَ مَشْيُهُمْ بَيْنَ النَّاسِ بَرَكَة لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي قَدْ كُتِبَتْ عَلَيْهِمْ لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعَذَابِ وَ شَوْقاً إِلَى الثَّوَاب .
الكافي، ج2، ص: 237
نظر آنها عبرت است . مشي آنها ، قدم آنها بركت است . سكو تشان ذكر است نطقشان حكت است . اگر آيات مكتوبه الهيه برآنها نبود لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ .
اين اكسير احمر كجا پيدا ميشود ؟! همگي من الأولين والأخرين ركنشان امير المؤمنين (عليه السلام) است . حالا كسي خودش ركن تمام اولياء است ، ركن او فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است .
چه كسي صديقه كبري را شناخته است ؟ به قدري ساحت بلند است به قدري مقام منيع است كه حتي در عالم بقاء هم درك نميشود زهراء كيست ؟
پرسيد از امام ششم چرا فاطمه زهراء ناميده شده است ؟ جواب داد : چون قصري خدا براي او ساخته آن قصر نه از طرف بالا متصل به جائي است ، نه از اين طرف اتكاء به استوانهاي دارد ، فقط آن قصر معلق است به قدرت پروردگار ، صد هزار باغ دارد . بر هر باغي هزار ملك است . اين قصر آن اندازه با اهل بهشت فاصله دارد كه اهل زمين به كوكب دري به آسمان نگاه ميكنند ، اهل بهشت به قصر او اين گونه مينگرند . اين سرّ اسم زهراء است . اين گوهري است كه ستاره درخشان تمام اهل بهشت است .
[
آن وقت چنين كسي رفت از اين دنيا چه جور از اين دنيا رفت ؟ اگر كسي ميخواهد بهفمد نمونه اش اين است گفت :
لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاء ... وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي ... فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَال .
أمالي المفيد ، ص: 282 .
امانتي كه كسي ميگيرد
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها . النساء / 58 .
اين وديعهاي بود از كه پيامبر گرفت ؛ اما نگفت برگرداندم گفت : يا رسول الله بر گردانده شد . هر چه هست در اين صيغههاي مجهول است . وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ .
آن جملهاي كه كمر شكن است : وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ ؛ زهرا ربوده شد .
جائي از بدنت شكسته شده ؟ اگر استخوان انگشت بشكند ، چه حالي داري ؟ حالا اگر استخوان سينه بشكند !!!
وقتي استخوان سينه بشكند ، نفس نميشود كشيد . نود و پنج روز ، سه روز بعد از پيامبر استخوان سينهاش شكست . نود روز نميتوانست نفس بكشد . جان داد ، نه يك مردن است ، در هر نفسي جان دادن است .
وقتي آمد كنار بستر پيامبر سني و شيعه نوشتهاند چه جور آمد . با آن مشيي كه مشي پيامبر است با آن حال آمد ، أما وقتي از دنيا رفت ، كان كالخيال . يعني بدني نبود شبهي بود .
گفت يا رسول الله خودت از او استخبار كن . خوت از او سؤال كن خواست بگويد :
يا رسو الله آن چه كشيد ، به من هم نگفت ، تو خودت از او بپرس كه بر او چه گذشت .
وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي .
در اين جمله فكر كنيد ، حق فاطميه را ادا كنيد .
اي مردم ايران ! اي كسي كه رهين بعثت پيامبريد ! چه سني و چه شيعه ، همه بايد اجر رسالت را بدهند .
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى . الشوري / 23 .
روز سوم جمادي الثانيه ، براي اين كه اجر رسالت داده بشود ، به اقرب خاتم انبياء اظهار مودت بشود ، بايد مملكت يك پارچه يا زهراء بشود .
آن جنازهاي كه آن گونه زير خاك رفت ، بايد آن روز هر كس دل به علي بن أبي طالب (عليه السلام) دارد آن چه در توان دارد ، انجام دهد .
اين وظيفه شعائر فاطميه است . تضعيف شعائر فاطميه تضعيف مذهب است . سبك شمردن فاطميه ، استخاف به امير المؤمنين (عليه السلام) است . كوتاهي و تقصير به حق خاتم النبيين (صلي الله عليه وآله وسلّم) است .
خلاصه كلام : صاحب عصر ، ولي وقت و امام زمان ، از شما انتظار دارد كه براي آن بازوي ورم كرده ، آن پهلوي شكسته ، آن قبر مخفي و آن جنازه نيمه شب دفن شده ، آن چه در قدرت داريد كار كنيد .
حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني
دسته بندی: ويژه نامه شهادت حضرت زهرا (س) ویژه نامه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
فضلُ یُتَقَرَّبُ بِه العبدُ اِلی اللهِ بَعدَ المَعرفةِ بِهِ الصلاةٌ وَ برُّ الوَالدینِ وَ تَرکُ الحسِد وَ العُجبِ وَ الفَخر.
برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.