توسط: حامد سلیمان پور
1,005 بازدید
1398/2/20
ساعت:03:48
چرایی لعن نفرستادن بر یزید
پیش تر گفتیم که برخی از علمای اهل سنّت معتقدند که یزید را نباید لعن کرد. وقتی از آنان می پرسیم با توجه به جنایاتی که یزید مرتکب شده، چرا باید یزید لعن نشود؟ در پاسخ این سؤال می گویند: اگر یزید لعن شود، مردم لعن را به «الأعلی فالأعلی» و بالاتر از یزید خواهند برد و پای کسانی به میان خواهد آمد که سزاوار نیست به آنان جسارت شود.
آری، به میان آمدن پای خلفا در حادثه کربلا، از آن جا ناشی می شود که مسلمانان در زمان عمر بن خطاب قسمتی از سرزمین های شام را فتح کردند. یزید بن ابی سفیان از طرف عمر والی آن دیار شد و بعد از مرگ یزید برادرش معاویه جانشین او گردید و پس از آن که تمام سرزمین شام به دست مسلمانان افتاد، او والی تمام سرزمین شام شد. و عثمان بن عفان نیز در دوران حکومت خود معاویه را در ولایت آن دیار ابقاء نمود که در آن هنگام ابوسفیان با خوش حالی به عثمان گفت: وصلتک رحمک صله رحم کردی.
در نتیجه، همه کسانی که معاویه را به آن مقام رساندند، در خوب و بد اعمال او شریک هستند. به راستی، آیا معاویه کار خوبی هم داشته است؟ خیلی واضح است که سرانجام کارهای معاویه به «الأعلی فالأعلی» می رسد; یعنی با اندکی تأمّل و تفکّر در فهرست کارهای او، این سؤال ها مطرح می شود:
چه کسی او را به این سمت منصوب نمود...؟
با چه هدفی معاویه را به منصب ولایت شام برگزیدند...؟
4. حدیث ساختگی در مدح معاویه
برخی از اهل تسنّن حدیثی را از پیامبر اکرم (ص) نقل می کنند و می گویند که آن حضرت در مدح معاویه فرمود:
اللهم اهده واهد به «خدایا! معاویه را هدایت کن و به واسطه او دیگران را نیز هدایت فرما(!)»
پس بنا به فرمایش رسول خدا صلی اللّه علیه وآله نباید معاویه را برای جانشاندن یزید سرزنش کرد; چرا که معاویه به دعای پیامبر هدایت شده و هادی امّت است و فردی که متصدّی هدایت مردم است، کار نادرست انجام نمی دهد. پس بر او نباید خرده گرفت و در نشاندن یزید و معرفی فرزندش به عنوان ولی عهد، نباید او را سرزنش کرد(!)
این دیدگاه از چند جهت بررسی و نقد می شود:
نخست. هرگز پیامبر خدا (ص) در مدح معاویه سخنی نفرموده است. این ادعا از دروغ های عالَم است و پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله هرگز فضیلتی برای معاویه نفرموده است. این مطلب با وجود مدرکی که پذیرفته همگان هست، اثبات شدنی است:
کتاب صحیح بُخاری، که از صحیح ترین کتاب های اهل سنّت است، ابوابی در فضایل و مناقب صحابه با عنوان «فضایل فلان»، «فضایل فلان»،... می گشاید، امّا وقتی نوبت به معاویه می رسد، نمی گوید: «باب فضائل معاویه» بلکه می گوید: «باب ذکر معاویه».
شرح و توضیح دهندگان کتاب بُخاری دلیل و سرّ این کار را نبودن حدیثی در فضیلت معاویه، بیان می کنند و می گویند: درباره معاویه فضیلتی از پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله نقل نشده است و به این دلیل بُخاری نمی گوید: «باب فضائل معاویه». پس کجا پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله فرموده اند: «اللهم اهده واهد به»...؟
این توضیح در یکی از بهترین کتاب های اهل سنّت در شرح صحیح بُخاری، وجود دارد.
دوم. آیا معاویه در زمان خود اجازه داشته که یزید را به جانشینی خویش معرفی کند یا نه؟ آیا این کار معاویه، نزد شارع مقدّس پذیرفته است؟! و آیا مبانی اهل سنّت با این مسئله سازگارند؟
سوم. بر فرض که معاویه حق چنین کاری داشته باشد و برای بعد از خود می توانسته جانشینی معرفی کند و از مردم بیعت بگیرد، چگونه این کار باید صورت می گرفت؟ برای مثال، باید یزید را معرفی می کرد و می گفت: او فردی صالح است و برای جانشینی من و اداره حکومت و ولایت، لیاقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست می کرد که با کمال آزادی با یزید بیعت کنند. بر فرضی که معاویه چنین حقی داشته، آیا این گونه عمل کرده؟ هرگز!
او مخالفان این برنامه را به روش های گوناگون سرکوب نمود که برخی را تطمیع کرد و با پول خرید، برخی دیگر را ترساند که آنان تقیه کردند و سکوت اختیار نمودند. این گونه یزید را به جانشینی خود معرفی نمود. البته در آینده به صورت مفصّل این مسأله بررسی خواهد شد.
چهارم. بنا بر بررسی های صورت پذیرفته، این گروه تندرو، معاویه را بزرگ می شمارند تا به اهدافشان برسند و در تصریحاتشان آمده که معاویه، مانع و سدّی برای صحابه رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله است که اگر کسی معاویه را لعن و ناسزا بگوید، این طعن به صحابه خواهد رسید.
در چنین شرایطی باید با ساختن احادیث و بالا بردن مقام معاویه، عموم مردم، حتّی شیعیان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاویه باز دارند تا در نتیجه، کارهای او که از جمله آن ها جانشینی یزید است، تصحیح شود.
برای نمونه، به تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر و کتاب های دیگر می توانید مراجعه کنید. در شرح حال معاویه این گونه می نویسند: اسلام به منزله خانه ای است و هر خانه دری دارد و صحابه حافظ این خانه و به حکم درِ این خانه اند و حکم معاویه حکم حلقه آن در است. پس هر کس به معاویه تعرّض کند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!
از دو سوی نقد می پذیرد:
نخست آن که این کلام باطل است; چرا که بر خلاف احادیث قطعی و محکمی است که از وجود مقدس پیامبر اکرم ( ص) صادر شده است، رسول خدا (ص) می فرمایند:
إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی; «همانا در میان شما دو چیز گران بها باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و خاندانم.»
در جای دیگر می فرمایند:
«أنا مدینه العلم وعلی بابها» « من شهر علم هستم و علی دروازه آن است.»
مبنای ما کلام پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله است; سخنی که خود اهل سنّت از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله نقل کرده اند. امّا آنان می گویند: صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاویه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد; چرا؟ چون اگر سدّ معاویه بشکند، درِ خانه اسلام می شکند و در نتیجه، به خود اسلام هتک می شود. پس اگر کسی به معاویه ناسزا گوید، در واقع به اسلام جسارت کرده است(!)
هدف و انگیزه چنین پنداری خیالی و باطل درباره معاویه چیست؟ برای این که زبان ها را از سرزنش و جسارت به معاویه باز دارند تا مبادا این دشنام گویی به بالاتر سرایت کند و پای بزرگان صحابه به میان آید.
پاسخ دوم. جالب این جاست که برخی از دانشمندان عامّه نیز به خود حقایق پرداخته اند و دیدگاه های باطل و کلمات ناحق آنان را نادرست خوانده اند. هم چون نَسائی که مُهر بطلان بر ادعای آنان زده است.
نَسائی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و کتاب سنن او از کتاب های شش گانه معروف و پذیرفته در نزد عامّه است. آورده اند که وقتی نَسائی وارد شام شد، مردم آن سرزمین با علی بن ابی طالب علیهما السلام کینه و دشمنی داشتند. به همین جهت، نَسائی کتابی در مناقب و خصوصیات امیرالمؤمنین علیه السلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت کند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا کردند تا در فضایل و مناقب معاویه روایتی نقل کند، او در جواب گفت: مگر معاویه فضیلت و منقبتی دارد که من برای شما نقل کنم؟
وقتی مردم این پاسخ را از نَسائی شنیدند، به او حمله کردند و به قدری او را کتک زدند که بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضی در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مکّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از این رو، تاریخ نگاران در شرح حال نَسائی نوشته اند: «تُوُفِّی بها مقتولا شهیداً»
این داستان در کتابی به نام سیر اعلام النبلاء آمده است که مجموعه بزرگی در احوالات علمای اهل سنّت و علمای دیگر فرقه ها به شمار می رود. نگارنده این کتاب حافظ ذهبی است که از تاریخ نگاران و رجال شناسان و محدثان نامی اهل تسنّن است.
با وجود این، ذهبی از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است. وی درباره یزیدگفته بود:
لا نحبّه ولا نسُبّه; «نه یزید را دوست می داریم و نه او را نکوهش می کنیم.»
خود این جمله حاکی از تعصّب ورزی اوست; چرا او را سب نمی کنید؟ مگر یزید اهل بیت پیامبر علیهم السلام را نیازرده است؟ او فرزندِ فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دخت گرامی رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله را
به آن شکل به شهادت رساند و آزار اهل بیت علیهم السلام، آزار دادن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است و اذیت رسول خدا، آزار خداوند متعال و مساوی با کفر است. ای ذهبی! چرا می گویی: «لا نحبّه ولا نسبّه»؟
البتّه تندروی ها و تعصّبورزی آنان مراتب و درجات گوناگونی دارد. دانشمند سنّی دیگری که نتوانسته به خود اجازه دهد که برای معاویه فضیلتی بسازد، حاکم نیشابوری صاحب کتاب المستدرک علی الصحیحین است; اهل سنّت به او «امام المحدّثین» عنوان داده اند که نزد آنان فرد بسیار بزرگی است.
برای او نیز داستانی مانند نسائی پیش آمده است. به او گفتند که برای معاویه فضیلتی نقل کند و او پاسخ داد که مگر معاویه فضیلتی دارد که من آن را نقل کنم؟
مردم به او حمله کردند... منبرش را شکستند... او فرار کرد و به خانه خود پناه برد، خانه اش را احاطه کردند و مانع از خروج او به بیرون از منزل شدند(!) بعد از مدّتی فردی به او دست رس پیدا کرد و به او گفت که از منزل خارج شو و حدیثی در فضیلت معاویه روایت کن تا از شرّ مردم راحت شوی!
حاکم نیشابوری در جواب او گفت:
لا یجئ من قلبی; از دلم نمی آید.
گفتنی است که بررسی دیدگاه علمای اهل سنّت درباره معاویه، فرصتی دیگر می طلبد.
بنا بر آن چه گفته شد، تجلیل و احترام به معاویه و یزید در این اندازه اختصاص به گروهی از مسلمانان دارد که حتّی دیگر فرق مسلمان از اهل سنّت نیز به این سخنان و دیدگاه های اعتقادی معتقد نیستند.
دسته بندی: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
برچسب ها: عاشورا ناگفته ها لعن بر یزید و معاویه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.