توسط: حامد سلیمان پور
887 بازدید
1402/7/21
ساعت:08:00
بخش سوم نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام
پیش تر اشاره شد که گروهی از مردم کوفه با نوشتن نامه هایی یا با فرستادن نماینده، امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کردند و بر این امر اصرار ورزیدند. در این بخش، به شناسایی و بررسی آن افراد می پردازیم. اکنون این پرسش مطرح است که آیا دعوت کنندگان، شیعیان حقیقی و راستین اهل بیت علیهم السلام بوده اند؟! اگر از شیعیان بوده اند عاقبت و سرانجام آن ها چه شده است؟ وهّابیان و پیروانشان از این پرسش استفاده کرده و می گویند: خود شیعیان حسین بن علی علیهما السلام را دعوت کردند و همان شیعیان او را کشتند و هم اکنون برای او عزاداری می کنند(!)
این سخن شبهه ای بیش نیست که بایستی با تحقیق و بررسی پاسخ داده شود و مشخص شود که چه کسانی امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کردند؟
البته مراد از دعوت کنندگان همان شخصیت ها، اشراف و افراد موجّه شهر کوفه هستند، نه افراد عادی قبیله ها.
به راستی فراخوانان امام حسین علیه السلام به کوفه چه کسانی بوده اند؟ این پرسش را با نگاهی به اوضاع آن روز کوفه بررسی و پاسخ می گوییم.
وضعیت کوفه نابه سامان بود. نعمان بن بشیر طبق دستوری که داشت با مردم به مدارا رفتار می کرد و فضایی امن برای همه ایجاد نموده بود، به گونه ای که اصحاب حضرت مسلم علیه السلام رفته رفته مشخص و شناسایی شدند. در چنین شرایطی، یزید با سرجون به مشورت پرداخت. او به یزید گفت: اگر پدرت زنده شود و به تو دستوری دهد از آن اطاعت می کنی؟
یزید گفت: آری!
در این هنگام سرجون نامه ای از معاویه را بیرون آورد و به یزید نشان داد که معاویه حکم ولایت کوفه را به خط خود برای عبیداللّه بن زیاد نوشته بود که در وقت مناسب، سرجون آن را به یزید بدهد. این مطلب در مدارک و منابع فراوانی آمده است.
یکی از شواهد ما بر این ادّعا که شهادت امام حسین علیه السلام بنا بر نقشه پیشین معاویه بوده، همین نامه سرجون و اتّفاقات بعد از آن است.
یزید پس از دریافت نامه پدر، ابلاغ حکم پدرش را به همراه نامه ای برای ابن زیاد فرستاد. در آن نامه نوشت: یامسلم را دست گیر می کنی و برای من می فرستی و یا او را به قتل می رسانی. از سویی، نعمان والی سابق کوفه، محترمانه به طرف شام حرکت کرد. وقتی به شام رسید، یزید او را به منصب ریاست قوه قضائیه شام منصوب کرد و حال آن که اگر نعمان در وظایف خود در کوفه سهل انگاری کرده بود، باید او را سرزنش و بازخواست می کرد، نه این که به او مقام دیگری بدهند و بعد از مدتی به عنوان والی شهر حمص منصوب گردد.
ذهبی در معرفی نعمان می نویسد: او از یاران نزدیک و همراهان معاویه بود و بعد از این که او را از ولایت کوفه عزل کردند، نزد یزید محترم و از جایگاه خاصی برخوردار بود.
آیا از همه این امور نمی توان حدس زد که برخورد ملایم نعمان با حضرت مسلم علیه السلام و یارانش از روی نقشه و برنامه از قبل تعیین شده بود؟
امان نامه عمرو بن سعید والی مکّه
زمانی که سیّدالشهداء علیه السلام می خواستند از مکه خارج شوند، عمرو بن سعید به آن حضرت نامه ای نوشت و حضرتش را نصیحت نمود که اگر خوف داری و می ترسی من به تو امان می دهم و تو از اهل شقاق و جدایی و فتنه گری نباش(!)
این امان نامه به درخواست محمّد بن حنفیّه _ و یا عبداللّه بن جعفر _ از جانب عمرو برای سیّدالشهداء علیه السلام نوشته شده بود. عجیب این که وقتی آن حضرت به این نامه اعتنایی نکردند و به راهشان ادامه دادند، همین فرد با این دل سوزی ظاهری اش، در نامه ای به ابن زیاد نوشت: حسین به عراق می آید و آن چه را باید انجام دهی، انجام بده(!)
امام حسین و خبر دادن از شهادت خویش
حضرت سیّدالشهداء علیه السلام همواره از شهادت خویش خبر می دادند و همیشه این معنا از سخنان آن حضرت فهمیده می شد که «مرا به قتل می رسانند». آن جناب در مدینه دو بیت شعر خواندند که به گونه واضح بیان گر شهادت ایشان بود و همواره خود را به یحیی بن زکریّا علیهما السلام تشبیه می کردند و می فرمودند:إنّ من هوان الدنیا علی اللّه أنّ رأس یحیی اُهدی إلی بغیٍّ من بغایا بنی إسرائیل
تعبیر خواب های امام حسین
امام حسین علیه السلام در طول این مسیر خواب هایی تعریف می کردند که وقتی سؤال می شد آن خواب چه بود، می فرمود:
هاتفی را دیدم که می گفت: شما به سرعت پیش می روید و مرگ به سرعت شما را به سوی بهشت می برد... .
در خوابی دیگر حضرت فرمود:
در خواب سگانی را دیدم که بر من حمله می کردند... .
این خواب حضرت بر شمر بن ذی الجوشن تعبیر شد و این مطلب را حضرت به خود او نیز یادآور شدند.
عدّه ای از امام حسین علیه السلام عذرخواهی کردند و از همراهی حضرت سر باز زدند. حضرت در پاسخ ایشان فرمودند:
از این جا دور شوید! چرا که هر کس صدای غربت ما را بشنود، یا سیاهی جمعیت ما را ببیند و به کمک ما نیاید، هر آینه خداوند او را با صورت به آتش جهنّم می اندازد.
آن مرد عرب می گوید: من بهبیابان رفتم تا وقتی که حسین علیه السلام از آن جا عبور می کند، به او ملحق شوم.
آیا با وجود این، سیّدالشهداء علیه السلام از شهادت خودش بی خبر بوده است؟
امام حسین علیه السلام در بعضی از مکان ها به قلب شریف خویش اشاره کردند و فرمودند:
به خدا سوگند! اینان مرا دعوت نخواهند کرد، مگر برای این هدف که قلبم را از بدنم خارج کنند... .
آن حضرت در زمان خروج از مکّه فرمودند:
به خدا سوگند! همانا اگر من در خارج از مکّه گرچه به اندازه یک وجب باشد، کشته شوم برای من بهتر است از این که داخل مکه به شهادت برسم و اگر چه به قدر یک وجب باشد.
عبداللّه بن عبّاس در این باره می گوید: ما هیچ شکّی نداشتیم و نزد اهل بیت معروف بود که حسین بن علی علیهما السلام در طف (کربلا) به شهادت می رسد.6
در نقل دیگری آمده است که ابن عبّاس گوید: تعداد و اسامی یاران و کسانی که با سیّدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند، پیش از شهادتشان مشخص بود
هنگامی که امام حسین علیه السلام جناب مسلم علیه السلام را به کوفه فرستادند، به او فرمودند: به زودی خداوند متعال آن چه را رضایت و محبّتش به آن تعلّق گرفته، عملی خواهد کرد و من امیدوارم خدا، من و تو را در درجه شهدا قرار دهد.
راوی می گوید: مرد عربی از قبیله بنی اسد در بیابان به انتظار امام حسین علیهالسلام بود تا به ایشان ملحق شود. بعد از شهادت سیّدالشهداء علیه السلام جنازه او را در میان شهدا پیدا کردیم.
زنی به نام عمره بنت عبدالرحمان به امام حسین علیه السلام در هنگام خروج از مکّه نامه ای چنین نوشت:
... همانا گواهی می دهم که عایشه به من گفت: از رسول خدا صلی اللّه علیه وآلهشنیدم که می فرمود: «حسین را در سرزمینی به نام بابل (عراق) به شهادت می رسانند».
وقتی حضرت آن نامه را خواندند، فرمودند: بنابراین حتماً باید به محلّ شهادتم بروم.
البته این اراده الهی است و وسایل و اسباب ظاهری نیز باید در کار باشد... وقتی پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله دستور به یاری سیّدالشهداء علیه السلام دادند، جای بسی تعجّب است که فردی مثل ابن عبّاس _ البته بیشتر از تعجّب نمی گویم _ خودش می گوید: شهدایی که با امام شهید می شوند، معروف و معلوم هستند، پس چرا به امام اعتراض و از ایشان سؤال می کند؟
و حضرت در پاسخ او می فرمایند: همانا سنّ تو بالا رفته است.کنایه از این که اختلال حواس پیدا کرده ای.
و آن گاه که آن حضرت به کربلا رسیدند، فرمودند:
خدایا! همانا ما خانواده پیامبر تو محمّد صلی اللّه علیه وآله هستیم و این در حالی است که ما را بیرون نموده و مورد تعقیب قرار داده اند تا از حرم جدّ خود خارج شویم.
همه این موارد به روشنی گواهی می دهند که نوع برخوردها و رویارویی حکومت یزیدبا سیّدالشهداء علیه السلام از حرکت آن حضرت از مدینه به مکّه و از مکّه به عراق و اتّفاقاتی که در بین راه افتاد، همه بنا بر برنامه از پیش تعیین شده بود.خبر دادن پیامبر خدا از شهادت امام حسین
شیعی و سنّی شهادت امام حسین علیه السلام را به تواتر از پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله نقل کرده اند. احمد بن حنبل گوید که پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود:
فرشته ای از فرشتگان بر من وارد شد که تا کنون نزد من نیامده بود. او به من گفت: همانا فرزند تو _ یعنی امام حسین علیه السلام _ را می کشند و اگر می خواهی خاک محل شهادت او را به تونشان دهم.
حافظ هیثمی به صحّت سند این حدیث تصریح می کند. طبرانی نیز با سندی معتبر از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله نقل می کند که ایشان فرمودند:
جبرئیل برای من خبر آورده که حسین را در عراق می کشند و این هم تربت آن سرزمین است.
پس بنا به روایات متواتری که از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نقل شده، آن حضرت، شهادت سیدالشهداء علیه السلام را به مردم یادآوری می کردند، که هر کس حسین علیه السلام را در این وضعیّت یافت، باید او را یاری کند.
انس بن حارث گوید که از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله شنیدم که می فرمود:
همانا فرزندم حسین علیه السلام را در سرزمینی به نام کربلا می کشند، هر کدام از شما که او را مشاهده کند، بایستی یاریش نماید.
این مطلب در کتاب خصائص الکبری در بخش معجزات پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله نقل شده که آن حضرت خبر از واقعه ای دادند که بعدها به همان صورت واقع شد.
خبر دادن امیر مؤمنان از شهادت امام حسین
هم چنین از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
به راستی که حسین را به شهادت می رسانند و چه شهادتی! و همانا من خاک زمینی را که او در آن جا به شهادت می رسد، می شناسم. آن جا منطقه ای است که به دو نهر آب نزدیک است.
هیثمی در مجمع الزوائد به راست گویی راویان این حدیث اقرار دارد
در روایت دیگر امیر مؤمنان علی علیه السلام در هنگام بازگشت از جنگ صفّین وقتی از کربلا عبور کردند، به امام حسین علیه السلام فرمودند:
صبراً یا أبا عبداللّه...;
پس با توجه به این پیش گویی ها چگونه افرادی خود را شیعی می پندارند و منکر این حقایق می شوند و می گویند که مردم از شهادت آن حضرت خبری نداشتند و یا پا را فراتر می گذارند و می گویند: خود سیّدالشهداء علیه السلام نیز نمی دانستند که به شهادت می رسند؟ به آن ها چه باید گفت؟ و حکم آن ها چیست؟ واقعه ای که زنان رسول خدا صلی اللّه علیه وآله از آن خبر داشتند، بلکه زنان بیگانه از خانواده آن حضرت نیز در درون خانه ها از این واقعه باخبر بودند!
البتّه از فردی هم چون عبداللّه بن عمر جای هیچ تعجّبی نیست; چرا که او از روز نخست خودش را به حکومت فروخت و منش و روش او در تعامل با حکومت یزید، منبع و منشأ فکری و عقیدتی شد که تا به امروز در بین اهل سنّت این پدیده فکری که «نباید بر ضدّ حاکم قیام کرد» رواج دارد. او می گفت: وقتی مردم بیعت کردند، ما هم باید تابع رأی مردم باشیم(!) و اینعمل تبدیل به اندیشه ای شد که هم اکنون پس از گذشت قرن ها، گروهی از عبداللّه بن عمر پیروی می کنند و خروج سیّدالشهداء علیه السلام و شهادت آن حضرت را خروج و قیامی غیر شرعی می پندارند(!)
این فرد آسیب و زیان فراوان به اسلام رساند; کسی که حاضر نشد با امیر مؤمنان علی علیه السلام بیعت کند، بعد از مدّتی مبنا و فکر خود را تغییر داد و با گرفتن پول و سکوت، دینش را به راحتی به دنیا فروخت و با آن ظاهرفریبی و چهره ای مقدّس نما، به سیّدالشهداء علیه السلام می گوید: تو مثل جدّت باش، جدّت دنبال دنیا نبود(!)4
آن چه بیان شد، مختصری پیرامون تأثیر شهادت سیّدالشهداء علیه السلام و همراهی خانواده آن حضرت و مسأله اسارت در حفظ اسلام و بقای دین بود که گذشت.
چنان که در برخی از مجالس و محافل می گویند، وقایع اسلام وام دار شهادت سیّدالشهداء علیه السلام است، این یک واقعیت است; چرا که اثر این حادثه به بقای دین و پایان این حادثه، به انقراض حکومت یزید و یزیدیان می انجامید.
روشن است که بنوامیه نیامده بودند که به این زودی ها از میان بروند; برنامه ها و نقشه هایی داشتند که به این راحتی و آسانی فرو پاشیدن حکومتشان ممکن نبود; چرا که حکومت آنان به نام اسلام برقرار شده بود و واقعیت این است که دین به برکت سیّدالشهداء علیه السلام بقا یافت.
پیش تر گفته شد که وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت اهل بیت ایشان به یزید رسید، در ابتدا خوش حال شد و ابن زیاد رابسیار گرامی داشت و مقامش را بالاتر برد، ولی با گذشت ایّامی کوتاه، مردم شروع به لعن یزید کردند. حتی به گفته جلال الدین سیوطی سربازان یزید که در لشکرها بودند، دهان به لعن یزید گشودند.نامه های ارسالی به سیّدالشهداء
با توجه به آن چه بررسی شد، اکنون نقش کوفیان را در فراخوانی حضرت سیّدالشهداء علیه السلام بررسی می نماییم. شیخ مفید رحمه اللّه علیه در کتاب الارشاد این گونه روایت می کند: جلسه ای در منزل شخصیّتی به نام سلیمان بن صُرد، در شهر کوفه برگزار شد. سلیمان، شخصیت هایی از اهل کوفه را دعوت کرد. وی در سخنرانی خود برای آنان چنین گفت:
إنّ معاویه قد هلک وإنّ حسیناً قد تقبّض علی القوم ببیعته، وقد خرج إلی مکّه، وأنتم شیعته وشیعه أبیه فإن کنتم تعلمون أنّکم ناصروه ومجاهدوا عدوّه، فاعلموه وإن خفتم الفشل والوهن فلا تقرّوا الرجل فی نفسه;
معاویه به هلاکت رسیده است و حسین علیه السلام با یزید بیعت ننموده و از مدینه به مکه حرکت کرده است. اگر در خودتان توان یاری و نصرت او را می بینید و حقیقتاً او را کمک خواهید کرد و می توانید با دشمن او جهاد کنید، پس برای او نامه ای بنویسید و اگر نمی توانید و گمان می کنید از عهده این کار برنمی آیید، او را دعوت نکنید.
سلیمان با تمام شخصیّت ها اتمام حجّت کرد که اگر توانِجهاد و جنگ با دشمنان سیّدالشهداء علیه السلام را دارید، نامه بنویسید و او را دعوت کنید و در غیر این صورت اقدامی نکنید.
آنان در جواب گفتند: ما او را دعوت می کنیم، با دشمن او می جنگیم و جان خود را در راه او تقدیم می کنیم.
سلیمان گفت: پس نامه ای به حضرتش بنویسید.
در همان مجلس نامه ای بدین مضمون نوشتند:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
نامه ای برای حسین بن علی علیهما السلام از جانب سلیمان بن صرد، مسیّب بن نَجَبه، رفاعه بن شدّاد و حبیب بن مظاهر... .
خدا را سپاس که معاویه مرد... .
ای حسین! به نزد ما بیا و به سوی ما اقبال نما تا به واسطه شما، گِرد حق جمع شویم... نعمان بن بشیر در کوفه و در قصر حکومتی از طرف حکومت به ولایت رسیده، ما به او در نماز اقتدا نمی کنیم ودر نماز جمعه نیز شرکت نمی کنیم... .
این خلاصه ای از نامه آنان بود. آنان این نامه را به واسطه دو نفر به نام های عبداللّه بن مِسمَعْ همدانی و عبداللّه بن وال2 فرستادند. بنا بر تحقیقات انجام یافته، این نامه فقط با امضای چهار نفری که ذکر نمودیم، در کتاب ها آمده است.
به فاصله کوتاهی بعد از ارسال این نامه، چند نفر نماینده را به طرف آن حضرت فرستادند: قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمان بن عبداللّه ارحبی، عماره بن عبداللّه سلولی.
بعد از دو یا سه روز، نامه دیگری نوشتند و به واسطه هانی بن هانی سبیعیو سعید بن عبداللّه حنفی به سوی آن حضرت فرستادند.
در این راستا گروهی شش نفری به صورت جداگانه برای حضرت سیّدالشهداء علیه السلام نامه فرستادند که عبارتند از:
شبث بن ربعی،
حجّار بن ابجر،
یزید بن حارث بن روید،
عزره بن قیس،
عمرو بن حجّاج زبیدی و
محمّد بن عُمیر تمیمی.
شایان ذکر است که این اسامی قابل توجّه است; چرا که در بررسی های آینده مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
دسته بندی: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.