توسط: هادی گردانی
777 بازدید
1401/2/28
ساعت:22:40
شادی یزید در شهادت حضرت مسلم
شاهد دیگری در این زمینه وجود دارد که همه مدارک و منابع تاریخی بدان اشاره کرده اند; پس از آن که ابن زیاد به دستور یزید، مسلم و هانی بن عروه را به شهادت رسانید، سر مطهّر آن دو بزرگوار را به شام فرستاد و یزید نامه تشکّری برای ابن زیاد فرستاد و اظهار سرور نمودفرستادن سرهای مطهّر به یزید
پنجمین شاهد این است که ابن زیاد پیش از این که سر مطهّر امام حسین علیه السلام را به شام بفرستد، زحر بن قیس را نزد یزید فرستاد تا به او خبر دهد.
خدا هرگز ابن تیمّیه را نبخشد و نخواهد بخشید. او می گوید که اصلاً اسارتی در کار نبوده(!) و سر مطهّر امام حسین علیه السلام را در شهرها نگردانده اند و به شام نبرده اند. در حالی که ابن سعد با سند خودش از فرد بزرگی به نام زر بن حبیش نقل می کند که نخستین سری که روی نیزه رفت، سر مطهّر سیّدالشهداء علیه السلام بوده است.
بلاذری در این باره می نویسد:
بن زیاد سر سیّدالشهداء علیه السلام را در کوفه نصب کرد... سپس زحر بن قیسجعفی را به همراه سر مطهّر امام حسین علیه السلام و سرهای اصحاب آن حضرت را به همراهی اهل بیت ایشان، برای یزید بن معاویه فرستاد.
ابن کثیر که از شاگردان ابن تیمیّه است، در این باره می نویسد:طبق دستور ابن زیاد سر مطهّر امام حسین علیه السلام را در کوفه نصب کردند و در کوچه های کوفه گرداندند. سپس به همراه زحر بن قیس با سایر سرهای اصحاب به سوی یزید فرستادند... و آن ها از کوفه خارج شدند تا این که بر یزید بن معاویه وارد شدند. 1 . در ضبط اسامی کسانی که در کربلا در هر دو طرف بوده اند اشکالاتی رخ داده است. مثلاً نام زحر بن قیس را بعضی زجر بن قیس ضبط کرده اند که احوالات او در تاریخ مدینه دمشق موجود است
اسارت کودکان و بانوان حرم و ارسال آنان به یزید
ششمین شاهد بر این که یزید حکم قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرد، فرمانی است که در اسارت اهل حرم صادر نمود.
طبری می نویسد: از جانب یزید نامه ای رسید که اسیران را به سوی او بفرستند. از این رو، عبیداللّه بن زیاد، مخفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به نزد خود خواست و گفت: زنان و کودکان را به همراه سر حسین به سوی امیرالمؤمنین (یزید بن معاویه) ببرند. سپس آنان خارج شدند تا این که بهیزید رسیدند... وقتی یزید به سر امام حسین علیه السلام نگاه کرد، این بیت شعر را خواند:سرهایی از پیشوای بزرگان و عزیزان جدا شد که آنان از فرمان ما سرپیچی نمودند.ابن سعد در این باره می نویسد:
فرستاده ای از جانب یزید به عبیداللّه امر کرد که سر حسین و خانواده ای را که از او باقی مانده اند، به سوی یزید بن معاویه بفرستد.
ابن جوزی نیز چنین مطلب را نقل می کند.
شهاب الدین آلوسی که در حدود دویست سال بعد از واقعه کربلا زندگی می کرده، در این زمینه می گوید: اسیران را نزد یزید آوردند. او در حالی اطفال و بانوان خاندان امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام را می دید که سرهای به نیزه زده شده در کنار آنان بود. کلاغی در آن جا سر و صدا کرد، یزید این اشعار را در آن حال سرود:
آنان تصریح می کنند که با ورود اسیران اهل بیت علیهم السلام و سرهای شهیدان کربلا یزید اظهار سرور و شادمانی کرد و به همین مناسبت، مجلس شراب برپا کرد.
ابن سعد در الطبقات الکبری به این موضوع می پردازد و می افزاید که یزید با چوب خیزران به دو لب امام حسین علیه السلام می زد و این شعر را می خواند:یفلّقن هاماً من رجال أعزّه علینا وهم کانوا أعق وأظلما
مردی از انصار در آن مجلس بود، او به یزید رو کرد و گفت:چوب را کنار بگذار، همانا دیدم رسول خدا صلی اللّه علیه وآله آن موضعی را که تو با چوب می زنی می بوسید!
این مطلب را طبری، بلاذری، ابن جوزی که دشمنی فراوانی با اهل بیت علیهم السلام دارد و سخنان بسیاری علیه ائمّه علیهم السلام گفته است، نقل کرده اند. ابن جوزی در این باره می نویسد:
آن گاه که سرها را به شام آوردند، یزید مجلسی برپا کرد و بزرگان اهل شامرا دعوت کرد و آنان نزد او بودند که با چوب بر آن سر می زد و می گفت:...
ابن سعد در الطبقات الکبری می نویسد: اسیران را در حالی که با طناب دست هایشان را بسته بودند، در مقابل یزید ایستاندند.
این حقایق تاریخی را خود اهل سنّت نوشته اند. پس با وجود آن که سیّد ابن طاووس رحمه اللّه در اللهوف، شیخ صدوق رحمه اللّه در فلان کتاب، علاّمه مجلسی رحمه اللّه در بحار الأنوار این حقایق را نقل کرده اند، این مطالب تاریخی مخصوص شیعیان نیست; بلکه کسانی که هیچ ارتباطی با اهل بیت علیهم السلام ندارند نیز وقایع رخ داده را تا آن جایی که می توانسته اند نقل کرده اند.
آری، خدا نخواسته این حقایق مخفی بماند. خدا نخواسته ظلمی که در کربلا به سیّدالشهداء علیه السلام به وقوع پیوسته،مخفی بماند. این اراده الهی است که نمی گذارد این نور خاموش شود و ما باید ابزار وادوات اجرا شدن خواسته حق تعالی را فراهم کنیم; چرا که (وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ).
ذهبی اسارت خاندان پیامبر خدا صلی اللّه علیه وآله و صحنه دل خراش مجلس یزید را به تصویر می کشد و می نویسد:
اسیران را به نزد یزید فرستادند... امام سجّاد علیه السلام در زنجیر بود. در دست یزید چوب... و می گفت:... .
در این هنگام امام سجّاد علیه السلام این آیه از قرآن را تلاوت فرمودند:
(ما أَصابَ مِنْ مُصیبَه فِی اْلأَرْضِ وَلا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها).
این امر بر یزید گران تمام شد; چرا که او به شعر تمثیل می کرد و امام سجّاد علیه السلام به آیه قرآن. یزید به ناچار در پاسخ آن حضرت، این آیه را خواند: (وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَه فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثیر).
کنایه از این که آن چه بر سر حسین آمده، به دلیل عملش بوده است.
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: اگر رسول خدا صلی اللّه علیه وآله ما را در این وضعیّت مشاهده می کرد، ما را از این غل و زنجیرها آزاد می نمود
آیا این قضایا را شیعیان ساخته اند؟
هرگز این طور نیست. این که بزرگان از علمای شیعه بر فراز منبرها مطالبی در شهادت سیّدالشهداء علیه السلام می گویند، همه و همه حق است و کسی نباید تشکیک کند.
طبری در این باره می نویسد: اسیرانی را که شامل زنان و کودکان بودند، در حالی که وضع بسیار نامناسب داشتند، در نزد یزید حاضر کردند.
فاطمهبنت علی گفت: زمانی که ما در مجلس یزید بودیم، او در حق ما دل سوزی نمود و امر کرد که به ما چیزی بدهند و لطفی در حق ما کرد. سپس مردی از اهل شام برخاست و به نزد یزید رفت و به من اشاره کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! این زن را به من ببخش و هدیه کن(!)
چنان بدن من به لرزه افتاد و ترس تمام وجودم را فرا گرفت که از نگرانی لباس خواهرم زینب علیها السلام را که از من بزرگ تر بود گرفتم.
خواهرم زینب علیها السلام به آن مرد گفت:
چنین حقّی نه برای تو و نه برای یزید وجود دارد.
یزید از این جمله ناراحت شد و گفت: دروغ گفتی، به خدا سوگند! این ها اسیر و مملوک من هستند(!)
حضرت زینب علیها السلام فرمود:
هرگز! به خدا سوگند! خداوند برای تو چنین حقّی قرار نداده است... .
یزید با ناراحتی پاسخ داد: همانا تو، پدر و برادر تو از دین خدا خارج شده اید(!)
خواهرم گفت:
تو و پدرت (معاویه) و پدر بزرگت (ابوسفیان) به وسیله دین خدا که همان دین پدرم، برادر و جدّم بود، از گم راهی به هدایت راهنمایی شدید.
یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ می گویی(!)
زینب سلام اللّه علیها پاسخ داد:
هم اکنون تو بر ما سلطه داری و ما زیر دست تو هستیم.
این حقایق و اسارت بانوان و کودکان اهل بیت علیهم السلام از کتابهای کهن اهل سنّت بیان شد تا سرّ و راز آمدن زنان و کودکان با سیّدالشهداء علیه السلاممشخص شود.
گفتنی است که رجوع شیعیان به کتاب های اهل سنّت دو دلیل دارد:
1 . دفع شبهات و اتّهامات اهل تسنّن که با نگاه به کتاب های خودشان به ناچار باید پاسخ را بپذیرند;
2 . برای این که همگان بدانند این اتّفاقات و قضایا در کتاب های شیعی و سنّی موجود است.
البتّه گفتنی است که عالمان سنّی تمام قضایایی را که در تاریخِ اهل بیت علیهم السلام اتفاق افتاده، نقل نکرده اند و تمام رخ دادها را نیاورده اند. به اعتقاد نویسنده، آنان در دو قضیه، تمام آن چه را پیش آمده، نگفته و نقل نکرده اند.
الف) قضیّه صدیقه طاهره سلام للّه علیها;
ب) کیفیت رخ دادهای کربلا.
البتّه از سویی ما هر مطلبی را که در کتاب های سنّی آمده، به طور کلی صحیح نمی دانیم.
پس ما به دلیل الزام خصم و اسکات مخالفان مکتب خود به کتاب های دیگران مراجعه می کنیم و گرنه دانشمندان مذهب ما در نقل و حفظ حقایق تاریخی و غیر تاریخی زحمت های بسیار کشیده اند و نقل آنان برای ما بر نقل دیگران مقدّم است. امّا چه کنیم که دشمنان دین در مقالات و سایت های خود، به اعتقادات ما حمله می کنند و وظیفه ما حفظ این باورهاست.
دسته بندی: امام حسین (ع) کتب شیعی ناگفته هایی از حقایق عاشورا
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.