ناگفته هایی از حقایق عاشورا (15)- سفارش های معاویه به یزید

ناگفته هایی از حقایق عاشورا (15)- سفارش های معاویه به یزید

توسط: حامد سلیمان پور

612 بازدید

1400/9/15

ساعت:23:21

سفارش های معاویه به یزید; در کتاب های شیعی

وصیّت معاویه به یزید در کتاب های شیعه نیز وجود دارد. شیخ صدوق رحمه اللّه علیه می گوید: فردی از امام صادق علیه السلام درباره شهادت سیّدالشهداء علیه السلام پرسید؟

حضرت فرمودند: پدرم از پدرش این گونه نقل فرمود:

معاویه در حال احتضار بود که یزید را طلبید و او را نزد خود نشاند و به او این گونه سفارش کرد:

فرزندم! من گردن های سرکش را برای تو ذلیل کرده ام و سرزمین ها را برای مالکیت تو آماده نموده ام، ولی از سه نفر که در مقابل تو هستند، می ترسم و این سه تن در مقابل تو دردسر ساز می شوند که عبارتند از: عبداللّه بن عمر بن خطّاب، عبداللّه بن زبیر و حسین بن علی.

عبداللّه بن عمر، با تو همراه می شود و فقط رهایش نکن.

عبداللّه بن زبیر را هر جا یافتی تکه تکه کن، حکایت او با تو مثل شیر و گلّه و مثال رویارویی او با تو مثل گرگ و سگ است.

امّا حسین را همان طور که می شناسی او از رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بهره برده است و به ناچار با اهل عراق همراه می شود و به سوی آنان از مدینه خارج می شود و همان اهل عراق او را تنها می گذارند و از بین می برند.

پس خلاصه وصیّت معاویه این است که کاری با حسین نداشته باش، عبداللّه بن زبیر را تکه تکه کن، با عبداللّه بن عمر مدارا کن و باپول و یا با احترام و گفتن القاب و اوصاف او را بخر.

گفتنی است که بنا بر منابع معتبر آن گاه که عبداللّه بن عمر سیّدالشهداء علیه السلام را _ به قول خودش _ نصیحت کرد، به آن حضرت گفت:

تو از روش جدّت که آخرت را بر دنیا ترجیح داد، پیروی کن... .

در طول تاریخ مواردی این چنینی فراوان بوده است. بعضی با چهره ای مقدّس نما، موجب گم راهی و غلط اندازی شده اند; نباید با ظاهربینی فریب این افراد را خورد و باید واقعیّت و حقیقت را یافت.

چنان که گذشت:

_ دعوت مردم کوفه از سیّدالشهداء علیه السلام در زمان خود معاویه...;

_ سیّدالشهداء علیه السلام در جواب محمّد بن حنفیه فرمود: این ها خون مرا خواهند ریخت...;

_ برخورد مسالمت آمیز ولید، والی مدینه با آن حضرت... .

ناگفته پیداست که ولید هرگز فرد خوبی نبوده و با سیّدالشهداء علیه السلام خوش رفتاری ننموده است. این باورهای غلط در طول تاریخ برای بعضی رخ داده است.

برای نمونه، وقتی مأمون امام رضا علیه السلام را مسموم کرد و خبر شهادت آن حضرت به او رسید، چنان در تشییع جنازه امام هشتم علیه السلام گریان و با سر و پای برهنه حرکت می کرد که بعد از گذشت قرن ها و حتّی تا این زمان بعضی در قاتل بودن مأمون عبّاسی شک کرده اند(!)

شاهد بر این که برخورد ولید از روی نقشه قبلی صورت گرفته و هرگز مهر و محبّتی در کار نبوده، این است که وقتی عبداللّه بن زبیراز مدینه به مکّه حرکت کرد، ولید عدّه ای را به فرمان دهی حبیب ذکوان و سی نفر اسب سوار در پی او فرستاد تا او را دست گیر کنند... .

ولی آن گاه که خبر حرکت سیّدالشهداء علیه السلام از مدینه به مکه را شنید، در مورد آن حضرت چنین عملی انجام نداد، بلکه گفت: «الحمد للّه!».

آیا با تحقیق و بررسی می توان گفت که حکومت، ولید گوینده: «الحمد للّه!» را مؤاخذه و سرزنش کرده باشد؟

اگر ولید فقط مأمور بوده که از حضرت بیعت بگیرد و یا این که سیّدالشهداء علیه السلام را به قتل برساند، پس معنا ندارد که بعد از خروج آن حضرت از مدینه، بگوید: «الحمد للّه» چرا که مأموریت مذکور اجرا نشده و باید او را سرزنش و مؤاخذه می کرده اند.

امّا هرگز این گونه نشده و درباره سرزنش و مجازات ولید به جهت این آزادی و اختیاری که به سیّدالشهداء علیه السلام داده، هیچ نشانه ای نیافته ایم و اگر مؤاخذه ای نیز باشد، به جهت فرار عبداللّه بن زبیر است که دستور داشته او را تکه تکه کند و نتوانسته است... .

گواه بر این مطلب این است که ولید بعد از خروج سیّدالشهداء علیه السلام از مدینه، هنوز در دستگاه معاویه احترام و جایگاه داشته است. ذهبی می نویسد: ولید بن عتبه در سال 62 از طرف حکومت، امیر الحاج بوده است. علاوه بر این، وقتی معاویه فرزندِ یزید، بعد از مرگ پدرش حکومت را قبول نکرد و او را به نوعی مسموم کردند، همین ولید بر جنازه معاویه نماز خواند... .

پس او مؤاخذه نشد; چرا که دستور رااجرا کرده بود و حتّی بعد از مرگ معاویه (فرزند یزید)، اهل شام از او خواستند که خلیفه شود، امّا او حاضر نشد این پیش نهاد را بپذیرد.

کسی نگوید: ولید محبّ اهل بیت علیهم السلام بوده و به حضرت سیّدالشهدا علیه السلام مهر و محبّت داشته است، بلکه او مأمور بوده و دستور داشته که چنین رفتار کند.

ورود امام حسین به مکّه

بنا بر گفته شیخ مفید اعلی اللّه مقامه آن گاه که امام حسین علیه السلام به قصد مکّه از مدینه حرکت کردند، این آیه را می خواندند:

(فَخَرَجَ مِنْها خائِفًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ);

(موسی) در حالی از شهر خارج شد که ترس داشت و هر لحظه در انتظار حادثه ای بود و گفت: پروردگارا! مرا از این گروه ستم گر رهایی بخش.

سیدالشهداء علیه السلام در این سفر راه معمول مکّه را در پیش گرفتند و اهل بیت آن حضرت به ایشان گفتند: اگر از راه غیر معمول وبی راهه برویم _ همان مسیری که ابن زبیر از آن جا رفت _ چه بسا بهتر به هدف می رسیم.

حضرت در پاسخ فرمودند:

به خدا سوگند! غیر از این مسیر را نمی پیمایم ودر برابر قضای الهی تسلیم هستم.

حضرت در روز جمعه، سوم شعبان، وارد شهر مکه شدند و این آیه را تلاوت فرمودند:

(وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ...);

و آن گاه که به سوی مدین حرکت کرد گفت: امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید... .

توجه به این نکته اهمیّت دارد که آن حضرت به عمره مفرده وارد مکّه شدند و این مطلب با سند معتبر ثابت شده است.

در روایتی آمده است: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که در ماه حج عمره، به جا آورد و بعد به دیار خودش برگردد، سؤال شد؟

حضرت فرمودند:

اشکالی ندارد... وحسین بن علی علیهما السلام در روز ترویه، در حالی که به عمره مُحرم بودند، از مکّه به سوی عراق خارج شدند.

در روایتی دیگر آمده است: امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمودند:

امام حسین علیه السلام در ذی حجّه، مُحرم به عمره شدند، سپس روز ترویه به سوی عراق حرکت کردند، در حالی که مردم به سوی منا می رفتند و کسی که نمی خواهد حج به جا بیاورد، می تواند در ماه ذی حجه، مُحرم به احرامِ عمره مفرده شود.

بنابراین، سیدالشهداء علیه السلام به عمره مفرده وارد مکّه شدند. این ورود معنا دارد و اگر بنا بود آن حضرت در مکه بمانندو حج به جا بیاورند، دیگر عمره مفرده معنا نداشت.

پس از ابتدای ورود، آن حضرت به عمره مفرده وارد شدند; چرا که می دانستند قبل از اعمال حج باید مکّه را ترک کنند.

شیخ مفید رحمه اللّه در این باره می افزاید:

اهل مکه به آن حضرت روی آوردند و با ایشان رفت آمد داشتند; و حتّی مردم سرزمین های دیگر و کسانی که به قصد حج آمده بودند به خدمت آن جناب شرف یاب می شدند.

حتی ابن زبیر که در خانه خدا اقامت داشت و همواره مشغول نماز و طواف بود به محضر آن حضرت شرف حضور پیدا می کرد و گاهی هر روز، یا دو روز یک بار به محضر آن حضرت شرف یاب می شد.

وجود سیّدالشهداء علیه السلام در مکّه برای عبداللّه بن زبیر خیلی سنگین بود; چرا که می دانست تا زمانی که آن امام بزرگوار در آن سرزمین باشند، مردم حجاز به او روی نمی آورند و با او بیعت نمی کنند; چرا که او طالب ریاست و حکومت بود.

امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن زبیر درباره نکاتی گفت و گو کرده اند، ولی تاریخ نگاران درباره هدف ابن زبیر از مخالفت با یزید می نویسند: چند نفر از بزرگان، کنار خانه خدا تصمیم گرفتندکه یک یک وارد حجر اسماعیل شوند و بزرگ ترین و مهم ترین حاجت خود را از خدا طلب کنند. وقتی نوبت به عبداللّه بن زبیر رسید او گفت: خدایا! یگانه درخواست من آن است که به خلافت برسم.6

چنان که پیداست، میان روش سیّدالشهداء علیه السلام و عبداللّه بن زبیر تفاوت بسیار است

تفسیر روز

سوره بقره آیه 254-251

1402/7/20

تفسیر قطره ای قرآن

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...


965 بازدید

حدیث روز

مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.


هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.

امام جواد علیه السلام

قاسمیه در شبکه های اجتماعی