توسط: حامد سلیمان پور
576 بازدید
1400/9/2
ساعت:23:55
سه نکته مهم
پیش از بررسی دقیق این مطلب، یادآوری سه نکته اهمیت دارد:
یکم. نامه هایی که مردم کوفه برای سیّدالشهداء علیه السلام فرستادند، در زمان معاویه و بعد از بیعت یزید بوده است. ابن کثیر در این باره می نویسد: آن گاه که معاویه برای یزید از مردم بیعت گرفت و حسین علیه السلام با او بیعت نکرد، مردم کوفه برای آن حضرت نامه نوشته و او را به قیام دعوت کردند و سیّدالشهداء علیه السلام به آنان اعتنایی نکرد و بعد عدّه ای از اهل کوفه آمدند تا حضرت را دعوت کنند و آن جناب پاسخشان نداد و بعد نزد محمّد بن حنفیه رفتند تا او واسطه شود و امام حسین علیه السلام را راضی کند تا آن حضرت به همراه آنان به کوفه برود.
سیّدالشهداء علیه السلام در جواب برادرش فرمود:
این قوم می خواهند به وسیله ما به ریاست برسند و خون ما را خواهند ریخت... .
از این رو، دو نکته اساسی گفتنی است:
1 . این دعوت ها، در زمان معاویه صورت گرفته است;
2 . هدف دعوت کنندگان رسیدن به قدرت، ریاست و ریختن خون سیّدالشهداء علیه السلام بوده است.
امام حسین علیه السلام بارها این جمله را تکرار می فرمود که «آنان می خواهند مرا به قتل برسانند». چه کسانی؟ اهل کوفه.
دوم: وصیّت معاویه به یزید چه بوده است؟
معاویه در پایان زندگی خود به یزید گفت:
فرزندم! من راه را برای تو هموار کرده ام... مردان و شخصیت های بزرگی را از بین برده ام(!) عزیزان و محترمان جامعه را برای تو ذلیل کردم(!) گردن های عرب را در مقابل تو سر به زیر کرده ام تا زمینه های حاکمیّت تو را فراهم کنم.
در تعبیر دیگری آمده است که معاویه گفت:
فرزندم! من برای تو آخرتم را به دنیا فروختم و این گناه را به دوش خود گرفتم.
معاویه در خصوص امام حسین علیه السلام سفارش های مهمّی به یزید نمود و گفت:
مردم عراق حسین بن علی را دعوت می کنند تا همراه او قیام کنند... شکی ندارم که او با تو بیعت نمی کند و همان کسانی که پدر او را کشتند و برادرش را مجروح نمودند، _ کنایه از اهل عراق است _ برای از میان برداشتن او کافی هستند... .
خوارزمی می گوید: معاویه به فرزندش یزید چنین گفت:
با حسین بن علی با آرامش و وقار رفتار کن و به او مهلت بده... ولی او را بترسان و رعد و برقی به او نشان بده(!) و مبادا او را به قتل برسانی(!)ابن سعد نیز در الطبقات الکبری در این بارهمی نویسد:معاویه در حال احتضار، یزید را خواست و به او وصیت هایی کرد و گفت:حسین فرزند علی و فاطمه ای است که دختر رسول خداست. او محبوب ترین مردم نزد آنان است. با او مدارا و همراهی کن، کار او در نهایت درست می شود و اگر از او حرکتی دیدی، مشکلی از جانب او تو را تهدید نمی کند. امیدوارم خدا به وسیله همان کسانی که پدر او را به قتل رساندند و برادرش را بی یاور و تنها گذاشتند، مسئله او را نیز کفایت کند(!)
با توجّه به این وصیّت دو مطلب به دست می آید که معاویه گفت:
1 . با حسین کاری نداشته باش;
2 . اهل عراق او را دعوت می کنند و خود آنان او را به قتل می رسانند.
اکنون این دو مطلب را به نامه هایی باید افزود که اهل کوفه در زمان حیات معاویه به امام حسین علیه السلام ارسال کردند.
سوم. یزید در نخستین خطبه ای که در شام خواند، خبر از جنگی داد که به زودی با اهل عراق رخ می دهد و به واسطه عبیداللّه بن زیاد پیروزی به دست می آید
نامه یزید به ولید والی مدینه
معاویه درگذشت و یزید بر تخت خلافت تکیه زد. وی نخست در نامه ای به ولید، والی مدینه این گونه نوشت: از عموم مردم برای من بیعت بگیر به خصوص از عبداللّه بن زبیر و حسین بن علی.
وی به پیوست این نامه، نامه و یادداشت کوچکی به اندازه گوش موش، به ولید ارسال می کند. آن یادداشت کوچک چه بوده است؟
مدارک و اختلاف نسخه آن ها پیرامون این نامه و یادداشت کوچک که سه گونه نقل شده است، به زودی بررسی خواهد شد.
ولید امام حسین علیه السلام را به نزد خود طلبید و برای یزید، تقاضای بیعت کرد. حضرت در پاسخ به او فرمود: مهلتی بده! تا من قدری فکر کنم.
ولید نیز به حضرت گفت:
برو در پناه خدا، برو به سلامت.
امام حسین علیه السلام به سلامت از نزد ولید خارج شد.
ذهبی ضمن پرداختن به این قضیه علاوه بر این مطلب می افزاید:
ولید به حضرت سخت نگرفت...(!)
مروان بی آن که جایگاه و سمتی رسمی داشته باشد، در آن محفل حضور داشت. وی به ولید می گوید: من به تو گفتم او را در همین جا بکش(!) چرا انجام ندادی؟
به راستی آیا با این سخن مروان، سرّ عزل مروان و نصب ولید را نمی توان فهمید؟
مروان در ادامه افزود:
به خدا سوگند! دیگر دست تو به حسین نمی رسد و نمی توانی او را دست گیر کنی!
ولید در پاسخ گفت:این چه حرفی است که می زنی؟ کاری کنم که در آن هلاکت دنیوی و اخروی باشد(!) اگر تمام دنیا را به من بدهند تا این که حسین را بکشم قبول نمی کنم(!) سبحان اللّه! حسین را بکشم فقط به این جهت که می گوید: بیعت نمی کنم، قاتل او در نزد خدا، پرونده اش بی چیز است.
کسی گمان نکند که ولید دوست دار سیّدالشهداء علیه السلام بوده است; نه، او طرح و نقشه را اجرا می کرده...! این مطلب را به زودی ثابت خواهیم کرد.
با توجه به آن چه بیان شد، معلوم می شود که برخورد ولید بن عتبه، با وصیّت معاویه بر یزید در رویارویی با امام حسین علیه السلام و ابن زبیر هم آهنگی وجود داشت.
معاویه به یزید وصیّت کرد: هر جا عبداللّه بن زبیر را پیدا کردی، او را تکه تکه کن... .4
او درباره سیّدالشهداء علیه السلام به مدارا وصیّت کرد. پس این سفارش ها از روی محبّت به امام حسین علیه السلام نبوده، بلکه این نقشه و برنامه است.
عبداللّه بن زبیر شبانه و از بی راهه از مدینه به طرف مکّه حرکت کرد. ولید بن عتبه لشکری در پی دست گیری او فرستاد. ولی وقتی خبر حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکّه به او رسید، ولید گفت: الحمدللّه!
شیخ مفید رحمه اللّه علیه در این باره می نویسد:
سیّدالشهداء علیه السلام در شب شنبه و سه روز به پایان ماه رجب در سال 60 هجری در مدینه بودند که ولید بن عتبه مشغول بیعت گرفتن از فرزند زبیر بود... .
آن جناب در شب یک شنبه و دو روز به پایان رجب مانده به سوی مکّه حرکت کردند... .
ولید مأمورانی را به منزل آن حضرت فرستاد تا ببینند آیا امام از مدینه خارج شده اند یا نه؟ آنان آمدند و آن حضرت را در منزل پیدا نکردند. در این هنگام ولید گفت:
خدا را سپاس که او خارج شد و من دستم به خون او مبتلا نشد(!)
مهم ترین وجالب ترین نکته ای که در برخورد ولید با امام حسین علیه السلام به چشم می خورد، در روایت بلاذری وجود دارد. او می گوید:
بعد از آن که ولید، امام حسین علیه السلام را احضار کرد و به او گفت: «برو به سلامت»، به آن جناب رو کرد و گفت: اگر بدانی که بعد از این از دیگران چه خواهی دید، به همین اندازه که اکنون از ما بدت می آید، ما را دوست خواهی داشت.
دسته بندی: ناگفته هایی از حقایق عاشورا
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.