توسط: حامد سلیمان پور
1,147 بازدید
1393/7/8
ساعت:11:35
اوّل ذی الحجه
1. عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت 2. آغاز نامه ها برای جنگ صفین
پنجم ذی الحجه
1. جنگ سویق
ششم ذی الحجه
1. ازدواج امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 2.مرگ منصور دوانیقی
هفتم ذی الحجه
1. شهادت امام باقر علیه السلام 2. بردن امام کاظم علیه السلام به زندان بصره
هشتم ذی الحجه
1. توطئه ترور امام حسین علیه السلام 2. دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه 3.حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق
نهم ذی الحجه
1.روز عرفه 2. شهادت حضرت مسلم و هانی 3. روز سد ابواب
دهم ذی الحجه
1.عید قربان 2. شهادت عبدالله بن محض و جمعی از آل حسن علیهم السلام 3. نماز عید امام رضا علیه السلام در خراسان
یازدهم ذی الحجه
1.روز نوشتن دعای صباح 2. افشاء سر ولایت توسط عایشه
سیزدهم ذی الحجه
1. شق القمر
چهاردم ذی الحجه
1. بخشیدن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها
پانزدهم ذی الحجه
1. ولادت امام هادی علیه السلام
هجدهم ذی الحجه
1.عید غدیر 2. قتل عثمان3. خلافت ظاهری امیر المومنین علیه السلام
بیستم ذی الحجه
1. خروج ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد
بیست و دوّم ذی الحجه
1. شهادت میثم تمار
بیست و چهارم ذی الحجه
1. روز مباهله 2. روز خاتم بخشی 3. نزول سوره هل اتی
بیست و پنجم ذی الحجه
1. اولین نماز جمعه امیرالمومنین علیه السلام
بیست و هفتم ذی الحجه
1.مرگ مروان 2. واقعه حره 3. وفات علی بن جعفر علیه السلام
آخر ذی الحجه
1. مرگ پدر ابوبکر 2. مرگ هند جگرخوار
تتمۀ ذی الحجه
1. نامه پیامبر صلی الله علیه و آله به پادشاهان بزرگ 2. رحلت حضرت ابوذر 3. مرگ ابوموسی اشعری 4.وفات زراره
روز اوّل ماه ذی الحجه
1.عزل ابوبکر از تبلیغ سورۀ برائت
در این روز در سال نهم هجرت ، ابوبکر از تبلیغ سورۀ برائت عزل شد . سپس پیامبر صلی الله علیه واله امیرالمؤمنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید.(1)
آغاز ماجرا این بود که در سال 9 هجری پیامبر صلی الله علیه واله ابوبکر رابه مکه فرستاد تا آیات اوایل سورۀ برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: " یا رسول الله ، ادای این امر باید به دست شما یا مردی که از شماست انجام شود " . به روایت دیگر : "باید علی علیه السلام از جانب تو تبلیغ کند ".
پیامبر صلی الله علیه واله امیرالمؤمنین را که به منزلۀ جانش بود معین کردند و به او فرمودند: شتاب کن و آیات را از ابوبکر بگیر و در موسم حج بر مردمان قرائت کن .
فرستادن امیرالمؤمنین علیه السلام و بازگشت ابوبکر
آن حضرت ناقۀ غضباء را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و آن حضرت همراه جابر بن عبدالله حرکت فرمود ، و در روز دوم به ابی بکر رسید و آیات برائت را از وی گرفت و اختیار آمدن یا برگشتن را به خود او واگذار کرد.
ابوبکر به مدینه بازگشت و به پیامبر صلی الله علیه واله عرض کرد: "مرا برای کاری لایق دانستی که دیگران مشتاق آن بودند ، ولی مقداری که رفتم مرا معزول نمودی"؟ حضرت فرمود: "من تو را معزول نساختم بلکه خدا تو را معزول ساخت ".
تبلیغ سورۀ برائت توسط امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام آیات را در سه روز ایام تشریق در منی که مجمع کفار و مشرکین بود و از بغض و عداوت علی علیه السلام آکنده بودند ، هر صبح و شام همراه با فرمایشات پیامبر صلی الله علیه واله بر مردم قرائت می نمود و سپس به مدینه مراجعت فرمود.
از هنگامی که علی علیه السلام به مکه رفته بود ، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارک پیامبر صلی الله علیه واله ظاهر گشته بود . صحابه با خود می گفتند : شاید خبر فوت آن حضرت از آسمان رسیده ، یا از ما دلتنگ شده باشد.
ابوذر رحمة الله نزد پیامبر صلی الله علیه واله دارای مقام و منزلتی بود و لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر کلمات اصحاب را عرضه داشت ، و آن حضرت فرمود: "حزن و اندوه من برای مفارقت علی است ".
بازگشت امیرالمؤمنین علیه السلام از تبلیغ برائت
ابوذر برای اطلاع از حال علی علیه السلام از مدینه به استقبال آن حضرت حرکت کرد ، و در اثنای راه به امیرالمؤمنین رسید و با آن حضرت دیدن کرد و عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد ، آهسته تشریف بیاورید تا ، پیشتر بروم و بشارت آمدن شما را به پیامبر صلی الله علیه واله بدهم.
ابوذر به سرعت خود را به پیامبر صلی الله علیه واله رسانید و آمدن علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه واله بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال علی علیه السلام آمدند و چون به آن جناب رسیدند ، پیاده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانۀ علی علیه السلام گذاشتند و از شوق دیدار گریستند و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز گریستند. پس پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام فرمود: " پدر و مادرم به قربانت ، در مکه چه کردی "؟ امیرالمؤمنین علیه السلام از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد.(2)
2.آغاز نامه هابرای جنگ صفین
چون در روز از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام به صفین گذشت ، در اول ذی حجه حضرت برای معاویه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند ، ولی آخر الامر قرار بر آن شد که روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.(3) به نقلی ورود آن حضرت در 22محرم بوده است .( 4)
1.توضیح المقاصد : ص 29 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 60 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 . شرح احقاق الحق: ج 7 ص422 . فیض العلام: ص 106 – 107 .
2. فیض العلام : ص 107 .
3. تتمة المنتهی: ص 24 .
4.قلائد النحور: ج محرم و صفر ، ص 303 .
روز پنجم ماه ذی الحجه
1.جنگ سویق
در این ماه در سال 2 هجری غزوه سویق به وقوع پیوست .(1) ابوسفیان بعد از واقعۀ بدر نذر کرد که با زنی نزدیکی نکند و روغن به خود نمالد تا انتقام خویش را از پیامبر صلی الله علیه واله بگیرد . به این منظور همراه دویست نفر به عریض از نواحی مدینه رفتند و دو خانه و چندین نخل را آتش زدند و دو نفر از بزرگان انصار را در آنجا کشتند تا او به نذر خود عمل کرده باشد.
چون خبر به پیامبر صلی الله علیه واله رسید ابولبابه را در مدینه گذاشته همراه با دویست نفر از مهاجرین و انصار و در رأس آنها امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی عریض حرکت کردند. ابوسفیان چون با خبر شد که پیامبر صلی الله علیه واله با عجله به آنجا می آید ، به لشکر خود دستور داد تا انبانهای سویق را که برای آذوقه با خود آورده بودند ریخته و سبکبار فرار کنند .مسلمانان وقتی رسیدند آنان گریخته بودند. لذا انبانهای سویق را برداشته مراجعت نمودند. به همین دلیل این غزوه را " ذات السویق " گویند.(2)
1.بحار الانوار: ج 20 ص 2 – 3 . نور الابصار شبلنجی: ج 1 ص 82 .
2. بحار الانوار: ج 20 ص 2 – 3 . نور الابصار شبلنجی: ج 1 ص 82 .
روز ششم ماه ذی الحجه
1.ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهما السلام
در این روز در سال 2 هجری ، آقا و سرور ما خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام را به سیدۀ نساء عالمیان زهرا بتول عذراء علیها السلام تزویج فرمود.(1) این ماجرا بعد از رجوع از جنگ بدر 16 روز بعد از وفات رقیه دختر پیامبر صلی الله علیه واله در روز سه شنبه 6 ذی الحجه واقع شده است.( 2)
امام صادق علیه السلام فرمود: "اگر خداوند متعال امیرالمؤمنین علیه السلام را خلق نمی کرد ، در تمام زمین انسانی که کفو و شایستۀ همسری با حضرت فاطمهعلیها السلام باشد یافت نمی شد(3)
خواستگاری از فاطمه علیها السلام
هنگامی که سن مبارک بتول عذراء حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام نه سال کامل شد ، از اطراف و اکناف اهل مدینه و عظمای قبایل و رؤسای عشایر و صاحبان ثروت و مکنت به خواستگاری حضرت آمدند. عده ای از منافقین نیز این جرئت را به خود دادند که با کمال بی شرمی به خواستگاری آن حضرت بیایند.
هنگام خواستگاریِ بعضی از آنها رسول اکرم صلی الله علیه واله بسیار ناراحت شدند ، و به عده ای از منافقین که اعتراض کردند ، فرمودند: " من شما را رد نکردم ، بلکه خدا شما را رد کرده و امر فاطمه علیها السلام از جانب خداوند متعال معین می شود ". آنان غافل از این بودند که این گوهر گرانبها را خداوند در سایۀ عزت و حراست خود حفظ فرموده و او را در خور استعداد ابنا از ملوک و رعایا و ارباب فقر و غنا قرار نداده است ؛ بلکه او را برای وصی پیامبر صلی الله علی و اله علی بن ابی طالب علیه السلام ذخیره فرموده است .(4)
از امام حسین علیه السلام روایت شده که فرمود: روزی حضرت رسول صلی الله علیه واله در خانۀ ام سلمه بود . فرشته ای با هیبت خاصی بر آن حضرت نازل شد که با لغات گوناگون که به یکدیگر شباهتی نداشت مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بود . او عرض کرد: من صرصائیلم. خداوند مرا نزد شما فرستاده که به شما بگویم: " نور را با نور تزویج کن ". حضرت فرمود : " چه کسی را با چه کسی "؟ گفت " فاطمه را با علی بن ابی طالب ". لذا پیامبر صلی الله علیه واله فاطمه علیها السلام را در حضور جبرئیل و میکائیل و صرصائیل به عقد علی علیه السلام درآورد و این عقد در زمین بود.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه واله به میان شانه های صرصائیل نگریست و دید نوشته است : " لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، علی بن ابی طالب مقیم الحجة ".فرمود: ای صرصائیل ، از کِی این جمله بین شانه های تو نوشته شده؟ گفت: دوازده هزار سال پیش از آنکه خداوند متعال دنیا را بیافریند.(5)
مراسم عروسی
هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام را در شب ازدواج به خانه علی علیه السلام می بردند ، پیامبر صلی الله علیه واله از جلو ایشان ، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ ایشان ، و هفتاد هزار فرشته پشت سر حضرتش حرکت می کردند و در آن حال خدا را تسبیح می گفتند و تقدیس می کردند ، و این تقدیس و تسبیح آنها تا طلوع فجر ادامه داشت.(6)
جبرئیل زمام ناقه ای که آن حضرت را می بردند و اسرافیل رکاب و میکائیل دنبال آن را گرفته بود . و پیامبر صلی الله علیه واله جامه های فاطمه علیها السلام را منظم می کرد ، وهفتاد هزار ملک با دیگرفرشتگان تکبیر می گفتند ؛ اما به حسب ظاهر سلمان زمام ناقه را گرفته بود و حمزه و عقیل و جعفر از اهل بیت از قفای حضرت فاطمه علیها السلام و بنی هاشم با شمشیرهای کشیده می آمدند ، و همسران پیامبر صلی الله علیه واله از پیش روی می آمدند.
پیامبر صلی الله علیه واله آنها را به مسجد طلبید و دست فاطمه علیها السلام را در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود : "بارک الله فی ابنة رسول الله" ؛ و نیز فرمود: " هذه ودیعتی" ؛ و بعد از مراسمی مخصوص ، پیامبر صلی الله علیه واله در حق آنها و نسل ایشان دعا کرد . سپس فرمود: "مرحباً ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان".
سپس پیامبر صلی الله علیه واله از نزد ایشان بیرون آمد و چهار چوب در را گرفت و فرمود: "طهَّر کما الله و طهَّر نسلکما ، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما ، اَستودعکما الله و اَستخلفه علیکما ".
آنگاه همه به منازل خود رفتند و از زنان جز اسماء کسی نزد فاطمه علیها السلام نماند ، و این به خاطر وصیت حضرت خدیجه علیها السلام بود که هنگام وفات گریست و از اسماء عهد و پیمان گرفت که در شب عروسی حضرت فاطمه علیها السلام آن حضرت را تنها نگذارد.اسماء هم به عهد خود وفا کرد ، و چون ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه واله نقل کرد ، آن حضرت یاد خدیجه علیها السلام کرد و گریست و در حق اسماء دعا فرمود.(7)
مهریه حضرت زهرا علیها السلام
در مقدار و نوع مهریۀ آن حضرت روایات مختلفی وارد شده است :
امام باقر علیه السلام فرمود: مهر فاطمه علیها السلام یک پنجم دنیا و دو سوم بهشت است ، و در زمین چهار نهر فرات ، نیل ، نهروان و بلخ برای حضرت فاطمه علیها السلام است .خداوند به پیامبر صلی الله علیه واله فرمود " ای محمد، تو فاطمه را به مهریۀ پانصد درهم به ازدواج علی درآور تا سنتی در بین امت تو باشد ".(18)
در روایت دیگر : " یک چهارم دنیا و بهشت و جهنم است ، که دوستان خود را داخل بهشت می کند و دشمنان خود را به جهنم روانه می نماید"( 19)
در روایت دیگر مهریۀ آن حضرت نصف دنیا ذکر شده است .(20).
ولیمۀ عروسی
اثاث منزل و ولیمۀ عروسی حضرت زهرا علیها السلام چنین بود که پیامبر صلی الله علیه واله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: " زره خود را بفروش ". آن حضرت زره را فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صلی الله علیه واله آورد ، پیامبر صلی الله علیه واله مقداری را جهت تهیه غذای عروسی به ام سلمه دادند . بنابر بعضی روایات نصف از لوازم غذا را پیامبر صلی الله علیه واله و نصف دیگر را امیرالمؤمنین علیه السلام تهیه نمودند.
جهازیۀ حضرت زهرا علیها السلام
مقداری را هم به بلال و عمار دادند که از بازار لوازم خانه را خریداری کنند . یک پیراهن ، یک عدد روسری ، قطیفه سیاه خیبری یا عبای سیاه ، پردۀ نازک پشمی ، یک عدد حصیر از بافته های قریۀ هَجَر ، آسیای دستی ، یک عدد طشت مسی ، مشک برای آب آوردن ، کاسه ای سفالین ، مشکی مخصوص خنک کردن آب ، ابریقی که طرف بیرونش رنگ شده بود ، کوزۀ سفالین ، پوست گوسفند.( 21)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در آن شب که دختر پیامبر صلی الله علیه والهبه خانه من آمد ، بسترمان جز یک پوست گوسفند نبود.(22)
در جای دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود: من با فاطمه علیها السلام در حالی ازدواج کردم که جز یک پوست گوسفند چیزی نداشتم که شب بر روی آن می خوابیدیم و روز علوفه شترمان را بر روی آن می ریختیم و خدمتگزاری در خانه نداشتیم.(23)
در روایتی دیگر می فرماید: پیامبر صلی الله علیه واله به خانۀ ما آمد در حالی که ما بر روی خود قطیفه ای انداخته بودیم که اگر از طول آن را به روی خود می کشیدیم ، پهلویمان خالی می شد و اگر از عرض می انداختیم سر و پاهایمان بدون روپوش می ماند.
بعضی از اهل سنت نقل کرده اند: هنگامی که فاطمه علیها السلام به خانۀ علی علیه السلام رفت ، در خانۀ آن حضرت چیزی جز ریگ پهن شده ، کوزه سفالین ، بالش و ظرفی برای آب نیافت.( 24)
بنابر نقلی دیگر دو کوزۀ کوچک ، ظرف مخصوص شیر که از چوب می تراشیدند ، سبویی سبز رنگ که روغن یا آرد در آن می ریختند ، چهار بالش یا متکا یا پشتی با رویه ای از پوست پر از گیاه خشک سبز رنگ ، از اثاثیۀ منزل بود. (25)
عروسی و شرکت کنندگان
دربعضی روایات آمده است که بعد از خرید ، 29 یا سی روز ، امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کرد تا اینکه جعفر و عقیل به آن حضرت گفتند : از پیامبر صلی الله علیه واله بخواه که همسرت را به خانه بیاوری . بعضی همسران پیامبر صلی الله علیه واله گفتند: ما از پیامبر صلی الله علیه واله خواهش می کنیم که شما همسرت را بیاوری .
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:"ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند".امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: عرض کردم: "حیا مانع من می شود". پیامبر صلی الله علیه واله اجازۀ مجلس عروسی و ولیمه را فرمودند ، و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر کس را دوست داری دعوت کن". زنان به کار زنها و امیرالمؤمنین علیه السلام و عمار و بلال و چند نفر دیگر به کار مجلس مردها که در مسجد بود ، می رسیدند.
اصحاب با هدایای خود در جشن عروسی آن دو نور الهی شرکت کردند ، و از ولیمۀ عروسی که به دستور پیامبر صلی الله علیه واله فراهم آمده بود ، میل کردند. در آن مجلس4000 نفر ازآن طعام خوردند و پیامبر صلی الله علیه واله غذایی برای امیرالمؤمنین و فاطمه علیهما السلام فرستاد ، در حالی که چیزی از آن غذا کم نشد و همچنان به جای ماند ، با وجود اینکه سه روز از آن تناول می کردند.
شب با مراسمی مخصوص ، حسب الامر پیامبر صلی الله علیه واله آن دو بزرگوار را به حجرۀ ام سلمه آوردند. ام سلمه می گوید: هنگامی که خورشید غروب کرد ، پیامبر صلی الله علیه واله فرمود : " فاطمه را بیاور ". من رفتم و دست فاطمه علیها السلام را گرفته در حالی که لباسش بر زمین کشیده می شد و از خجالت و شرم عرق از چهره اش جاری بود ، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم . هنگامی که خدمت آن حضرت رسید ، از شدت خجالت پایش لغزید .پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:" خداوند تو را از لغزشهای دنیا وآخرت نگه دارد".
هنگامی که پیش روی آن حضرت قرار گرفت ، چادر را از صورت فاطمه علیها السلام کنار زد تا علی علیه السلام چهرۀ او را ببیند . سپس دست او را در دست علی علیه السلام قرار داد و این گونه بود که این زندگی نورانی آغاز شد.( 26)
ثمرۀ ازدواج نورانی
ثمرۀ این ازدواج مبارک و نورانی و الهی پنج فرزند بود . دو امام معصوم علیهما السلام ، آقا و مولایمان حضرت مجتبی علیه السلام و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام ، دو دختر حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری و جناب ام کلثوم علیهما السلام ، که این فرزندان در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه واله در مدت نه سال به دنیا آمدند. آخرین فرزند ایشان حضرت محسن علیه السلام بود که بعد از شهادت پیامبر به مدت چند روز به وسیلۀ ضربه های بین در و دیوار و کتک های منافقین و ظالمین به شهادت رسید. (27)
حضرت فاطمه علیها السلام نُه سال و 75 روز یا 95 روز در منزل امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی کرد تا آنکه بعد از شهادت حضرت محسن علیه السلام به شهادت رسید.
ازدواج آسمانی
بین ازدواج آن حضرت در آسمان و تزویج آنها در زمین چهل روز فاصله بود . در اول یا ششم ذی الحجه(28 ) در حالی که طرف ایجاب عقد خداوند متعال و طرف قبول جبرئیل و خطبه خوانراحیل بود . شاهدان حاملان عرش و 70 نفر از فرشتگان بودند. نثار کنندۀ نقل این عروسیرضوان خزانه دار بهشت ، و آنچه نثار شد درّ و یاقوت و مرجان ، و حجله دار این زفاف اسماءبود.(29)
اقوال در روز ازدواج حضرت
اقوال در ازدواج چنین است : عقد در صفر و ازدواج در ذی الحجة(30)، عقد در ماه رمضان و ازدواج در ذی الحجه(31)، عقد در صفر و ازدواج در ربیع الاول ، عقد در رجب و ازدواج بعد از برگشت امیرالمؤمنین علیه السلام از بدر(32)، عقد در ربیع الاول و ازدواج هم در ربیع الاول ، عقد در اول یا ششم ذی الحجه ( 33) .، عقد در اول ذی الحجه و ازدواج در ششم ذی الحجه (34)، یک سال بعد از هجرت عقد و یک سال بعد از آن ازدواج (35)، عقد در 28 صفر و چهار ماه بعد ازدواج (36 )، عقد در محرم و ازدواج در ذی الحجه (37)، عقد چند روز از شوال گذشته و ازدواج روز سه شنبه ششم ذی الحجه (38) یا نیمه رجب.(39)
2.مرگ منصور دوانیقی
در این روز در سال 158 هجری ، منصور دوانیقی بخیل بی رحم ، در سفر حج به هلاکت رسید و در حجون دفن شد.(40) منصور در بنی عباس شباهت تامی به هشام بن عبدالملک در بنی امیه داشت ، و از او تقلید می نمود. او مردی خونریز بود ، و بر خلاف برادرش سفاح عداوت و ظلم تمام نسبت به آل ابوطالب داشت . از آن بزرگواران افراد زیادی را کشت و بزرگترین جنایت منصور به شهادت رساندن امام صادق علیه السلام بود . عبدالله محض و حسن مثلث و بسیاری از بنی الحسن را نیز او شهید کرد.
1. تتمة المنتهی: ص 137 . بحار الانوار: ج 43 ص 97 .
2.امالی طوسی : ج 1 ص 42 . بشارة المصطفی: ص 267.
3. امالی شیخ طوسی: ج 1 ص 29 – 42 . الفردوس ابن شیرویه دیلمی : ج 3 ص 373 . کشف الغمة: ج 1 ص 472 ، به نقل از پیامبر صلی الله علیه و اله : " لولا علی لم یکن لفاطهة کفو ". بحار الانوار: ج 43 ص 141 . مناقب : ج 3 ص 129 .بشارة المصطفی صلی الله علیه واله : ص 267 . المحتضر : ص 133 – 136 .
4. مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 353 – 363 . عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 225 . عوالم العلوم : ج 11ص– 142 . الروض الفائق: ص 256 . بحار الانوار: ج 43 ص 145 . ریاحین الشریعة: ج 1 ص 80 .
5.بحار الانوار : ج 43 ص 123 .
6. اقبال الاعمال: ص 584 . تاریخ بغداد: ج 5 ص 7 .
7. فیض العلام: ص 161 .
8. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
9. کافی: ج 5 ص 377 . اصابة: ج 4 ص 377 . وسائل الشیعة: ج 15 ص 10 .
10.بحار الانوار : ج 43 ص 105 . کفایة الطالب: ص 298 . تهذیب: ج 7 ص 364 . مسند احمد: ج 1 ص 80 . مناقب ابن مغازلی: ص 350 . کشف الغمه : ج 1 ص 368 . الریاض النضرة: ج 2 ص 180 .
11. بحار الانوار : ج 43 ص 112 – 113 .
12. دلائل الامامة: ص 18 . مناقب آل لبی طالب علیه السلام : ج 3 ص 399 . مدینة المعاجر: ج 7 ص 351 – 352
13. قرب الاسناد: ص 173 . کافی : ج 5 ص 377 .
14.بحار الانوار : ج 43 ص 112 – 113 .
15. طبقات ابن سعد: ج 8 ص 12 . مسند حمیدی: ج 1 ص 22 . دلائل النبوة: ج 3 ص 160 . سنن ابی داود: ج 1 ص490 . الفقه الاکبر: ج 3 ص 6 .
16. الثغور الباسمة: ص 30 . اعلام النساء: ج 3 ص 1199 .
17. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
18. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
19.بحار الانوار : ج 43 ص 113.
20. مدینة المعاجز: ج 2 ص 336
21.بیت الاحزان: ص 57 .
22. سنن المصطفی صلی الله علیه واله : ج 2 ص 538 .
23. صفوة الصفوة ( ابن جوزی ) : ج 2 ص 3 .
24.فاطمة الزهراء علیها السلام بهجة قلب الوصطفی صلی الله علیه واله : ص 674 ، از المناقب احمد بن حنبل(خطی ).
25.بحار الانوار : ج 43 ص 94 .
26.بحار الانوار : ج 43 ص 96.
27. دلائل الامامة طبری : ص 45 – 47 .
28. بحار الانوار : ج 43 ص 97 .
29. بحار الانوار ج 43 ص 92 – 113 – 145 .
30. الذریة الطاهره : ص 93 – 94 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 .
31. کشف الغمة: ج 1 ص 364 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 . ذخائر العقبی : ص 26
32. کشف الغمة : ج 1 ص 364 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 . ذخائر العقبی : ص 26
33. مصباح المتهجد: ص 465
34.بحار الانوار : ج 43 ص .
35.کشف الغمة ک ج 1 ص 264 . الثغور الباسمة : ص 27 .
36. نظم درر السمطین : ص 189
37. الشرف المؤبد : ص 55 . الانوار المحمدیة من المواهب اللدنیة : ص 146 .
38. امالی شیخ طوسی : ج 1 ص 42 . بحار الانوار : ج 43 ص 97 . وسائل الشیعة : ج 14 ص 178 .
39. توضیح المقاصد : ص 29 . مسار الشیعة : ص 17 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . فیض العلام : ص 106 .
40.تتمة المنتهی : ص 160 . فیض العلام : ص 109 . مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 220 .
روز هفتم ماه ذی الحجه
1.شهادت امام باقر علیه السلام
در چنین روزی مصادف با دوشنبه ، در سال 114 هجری امام باقر علیه السلام توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد.(1) در شب شهادت به امام صادق علیه السلام فرمودند: " من امشب جهان را بدرود خواهم گفت . هم اکنون پدرم علی بن الحسین را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد". در روایت دیگری فرمودند: " ای فرزند گرامی ، مگر نشنیدی که حضرت علی بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد:"ای محمد بیا ، زود باش که ما انتظار تو را می کشیم".
آن حضرت چندین روز و به قولی سه روز در حالت درد از اثر سم به سر می بردند تا به شهادت رسیدند ، فردای آن روز بدن مطهر و پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند. (2).
آن حضرت هشتصد درهم برای تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود . حضرت صادق علیه السلام فرمودند: پدرم فرمود: " ای جعفر ، از مال من مقداری وقف کن برای ندبه کنندگان که ده سال در منی در موسم حج بر من گریه کنند ، و مراسم ماتم را تجدید نمایند".( 3)
آقا و مولایمان حضرت باقر علیه السلام در کربلا شرف حضور داشت . شب یازدهم ، بازار کوفه ، کنار سرهای مطهر ، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن علی علیه السلام و اسارت عمه هایش می شد ، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جاری می گشت .
2.بردن امام کاظم علیه السلام به زندان بصره
در این روز امام کاظم علیه السلام را درحالی که در غل و زنجیر بسته بودند ، به بصره بردند و مدت یکسال نزد عیسی بن جعفر بن ابی جعفر منصور محبوس کردند و سپس حضرت را به بغداد بردند.(4)
عیسی آن حضرت را در یکی از حجرات خانۀ خود که نزدیک به دیوانخانه بود محبوس کرد و مشغول فرح و سرور گردید. از یکی از کاتبان او که نصرانی بود نقل شده که می گفت: "این عبد صالح و بندۀ شایستۀ خدا – یعنی موسی بن جعفر – در ایامی که در این خانه محبوس بود چیزهایی از لهو و لعب شنید که گمان ندارم هرگز بر خاطر شریف آن حضرت خطور کرده باشد ".
آقا ومولایمان حضرت کاظم علیه السلام مدت یک سال در بصره محبوس بودند ، و بعد از یکسال آن حضرت را به بغداد بردند و نزد فضل بن ربیع حبس کردند.
1. توضیح المقاصد : ص 29 . فیض العلام : ص 110 .
2. کافی : ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات : ص 141 . فیض العلام : ص 110 . انوار البهیة : ص 69
3.کافی : ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات : ص 141 . فیض العلام : ص 110 . انوار البهیة : ص 69 .
4. فیض العلام : ص 111 .
روز هشتم ماه ذی الحجه
1.توطئه ترور امام حسین علیه السلام
در این روز در سال 60 هجری به دستور یزید لعین سی نفر از شیاطین بنی امیه از شامبرای دستگیری و یا کشتن امام حسین علیه السلام به بهانۀ حج وارد مکه شدند.(1)
2.دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه
در این روز در سال 60 هجری روز سه شنبه حضرت مسلم علیه السلام دعوت خود را برای امام حسین علیه السلام در کوفه آشکار کرد و از طرفی کوفیان نفاق خود را نمودار کردند. (2)
3.حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق
در این روز در سال 60هجری امام حسین علیه السلام از مکه متوجه عراق شدند ، و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است.(3)بنابر قولی آن حضرت در نهم از مکه به طرف عراق حرکت فرمودند (4)
1.قلائد النحور: ج ذی الحجة ، ص 375 . فیض العلام : ص 113 .
2.ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . فیض العلام : ص 112 . بحار الانوار : ج 44ص 363 .
3.ارشاد : ج 2 ص 6 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 .
4. بحار الانوار : ج 44 ص 366 .
روز نهم ماه ذی الحجه
1.روز عرفه
در روز عرفه (1 )زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است ، چه اینکه خداوند ابتدا به زوار امام حسین علیه السلام نظر می کند زیرا همه حلال زاده اند ، و بعد به زوار با معرفت خویش در عرفات نظر می کند .( 2)
2.شهادت حضرت مسلم وهانی
در این روز در سال 60 هجری محمد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهمانداری و طرفداری از مسلم بن عقیل علیه السلام به شهادت رسیدند. در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل علیه السلام به منزل طوعه رفتند.(3)
در روز عرفه سال 60 هجری که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شهید کردند.(4)
خاندان حضرت مسلم
نام مبارکش مسلم و پدرش عقیل ، و مادرش عَلِیّه ، و همسر آن حضرت رقیه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام است.( 5)
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود : " چشم مؤمنان بر او گریان است ، و ملائکه مقرب الهی بر او درود می فرستند". امام حسین علیه السلام هنگامی که آن حضرت را به سوی کوفه فرستادند ، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند : " برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم ".هنگامی که امام حسین علیه السلام خبر شهادت آن حضرت و هانی را شنید ، چندین بار فرمود: "اناللّه و انا الیه راجعون". سپس فرمود: "خیری در زندگی بعد از آنها نیست". از جمله وصایای آن حضرت به ابن سعد این بود که کسی را به نزد امام حسین علیه السلام بفرستد که آن حضرت به سوی کوفه نیاید.
شهادت و دفن بدن حضرت مسلم
در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بامها دسته های نی را آتش می زدند و بر سر آن حضرت می ریختند . همچنین زمانی که چشم ابن زیاد بر آن حضرت افتاد ، زبان به جسارت امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام و عقیل گشود . در بالای دارالاماره با لب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالای قصر به پایین انداختند .بعد از شهادت ریسمان به پای مبارکش بسته و در میان بازار کوفه می کشیدند . سپس بدن مبارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند .
در دفن بدن مطهر دو نظر است : یکی اینکه جمعی از قبیلۀ هانی آمدند و بدنهای مطهر مسلم بن عقیل و هانی را دفن کردند.(6)
دیگر اینکه نیمه شب زوجۀ میثم تمار به همراهی چند نفر از جمله همسر هانی بن عروة ، بدنها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.(7)
هانی بن عروه
اما جناب هانی که پدرش عروه است ، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله و از بزرگان و خواص شیعه و مخلصین در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، و در جنگهای صفین ، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود.(8)
جناب هانی بزرگ طایفۀ مذحج بود و در قبیلۀ خود دارای نفوذ فراوانی بود . هنگامی که اهل کوفه عهد و پیمان خود را شکستند و بی وفایی خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام و مسلم بن عقیل ثابت کردند ، جناب هانی بن عروه آن حضرت را پناه داد. پس از آن محمد بن اشعث خبیث جناب هانی و عده ای از شیعیان را دستگیر کرد .
بعد از شهادت مسلم بن عقیل و شکستن سر وبینی جناب هانی توسط ابن زیاد ملعون ، آن خبیث دستور داد سر جناب هانی را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا کردند و با طنابی که به پای آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقیل علیه السلام در بازار کوفه روی زمین کشیدند . سپس به دار زدند ، و سپس بدن هانی همراه با بدن مسلم دفن شد.
3.روز سد ابواب
در این روز به امر پیامبر صلی الله علیه واله همۀ درهای منازل اصحاب به طرف مسجد پیامبر صلی الله علیه واله بسته شد ، جز در خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام که به دستور خاص الهی آن را نبستند.( 9)
عده ای ازاصحاب عرض کردند: یا رسول الله ، چرا همۀ دربها را جز در خانۀ علی علیه السلام بستید؟ حضرت فرمود: " من تابع وحی پروردگار هستم" ، و در روایتی دیگر است که پیامبر صلی الله علیه واله خطبه ای ایراد فرمود و در ضمن آن حضرت فرمود: " ای مردم ، خداوند متعال به موسی و هارون امر فرمود خانه هایی بنا کنند ، و امر فرمود که جنب در آن خانه ها بیتوته نکنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذریه هارون . علی بن ابی طالب علیه السلام برای من به منزله هارون است برای موسی . پس برای احدی از زنها و جنب حلال نیست که به مسجد من داخل شود".
پیامبر صلی الله علیه واله ایستادند و فرمودند: " عده ای رضایت قلبی ندارند که علی بن ابی طالب علیه السلام در همه وقت و هر حالتی ساکن مسجد باشد ، در حالی که آنها بیرون شده اند . بخدا قسم که من آنها را بیرون نکردم و علی علیه السلام را من ساکن مسجد قرار ندادم ، بلکه خداوند آنها را بیرون نموده و علی علیه السلام را ساکن مسجد قرار داده است ، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسی علیه السلام است . سپس در فضایل علی علیه السلام کلماتی بیان فرمودند ، تا آنجا که فرمودند: " هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا " و اشاره به طرف شام کردند.( 10)
1. مسار الشیعة : ص 18 . توضیح المقاصد : ص 30 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600
2.زاد المعاد : ص 262 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 .
3. فیض العلام : ص 113 .
4. ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 . مسار الشیعة : ص 18 . فیض العلام : ص 115 .
5.مروج الذهب : ج 3 ص 69 – 70 . مراقد المعرف : ج 2 ص 307 – 316 . منتخب التواریخ : ص 292 – 293 . فرسان الهیجاء : ج 1 ص 62 ، 120 .
6. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص 106
7. وسیلة الدارین : ص 209 ، از ثعلبی .
8. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 ، 359 ، 361 . منتخب التواریخ : ص 294 – 295 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص 139 – 143 .وسیلة الدارین : ص 208 – 209 .
9.توضیح المقاصد : ص 30 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 ، ج 95 ص 189 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . وقایع الشهور: ص 226 .
10.علل الشرایع : ج 1 ص 262 . تذکرة الخواص ابن جوزی : ص 46 .
روز دهم ماه ذی الحجه
1.عید قربان
روز عید اضحی است ، و در این روز حجاج بیت الله الحرام برای رمی جمرات و قربانی کردن در منی به سر می برند.(1)
2.شهادت عبدالله محض و جمعی از آل حسن علیه السلام( 2)
در این روز در سال 145 هجری جناب عبدالله محض بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی علیه السلام در سن 57 سالگی همراه با جمعی از برادران و پسر عموهای خود در زندان منصور دوانیقی لعنة الله علیه به شهادت رسیدند. زندان آنان به گونه ای بود که روز و شب در آن مشخص نبود.
برادران عبدالله محض حسن و ابراهیم بودند ، مادر این دو بزرگوار فاطمه بنت الحسین علیه السلام بود . فرزندان عموی عبدالله محض ، یعقوب ، اسحاق ، ابوالحسن علی العابد ، عباس و عبدالله بودند.
بعضی از این بزرگواران مثل ابراهیم بن حسن زنده دفن شدند . بعضی دیگر هنگامی که داخل خانه بودند سقف را روی آنها خراب کرد و شهید شدند . مرقد آل حسن علیه السلام در هاشمیه نزدیک بغداد است ، که مشهور به قبور سبعه است .(3)
منصور به خاطر عداوت خاصی که با اهل بیت علیهم السلام داشت ، مدتی قبل از شهادت آن بزرگواران ، در سال 144 هجری دستور داد آل حسن علیهم السلام را با غل و زنجیر بر گردن و پا ، بر مرکبهای چموش و بدون روانداز سوار کرده و به ربذه ببرند . آنان را با این حال در مقابل آفتاب با بدن برهنه در مقابل منصور نگه داشتند . عبدالله محض خطاب به منصور فرمود: "آیا ما در روز بدر با اسرای شما چنین کردیم "؟ این کلام بر منصور گران آمد و برخاست و رفت.
هنگامی که آن بزرگوار را با این حال از مدینه بیرون می بردند امام صادق علیه السلام از پس پرده ای به آنان نگاه کرد و آنقدر گریست که اشک بر محاسن شریفش جاری شد و فرمود:بخدا قسم بعد از این جماعت حرمتی برای خداوند حفظ نکرده اند. (4)
3.نماز عید امام رضا علیه السلام در خراسان
در این روز آقا و مولایمان حضرت ثامن الحجج علیه السلام به خواهش مأمون ، در خراسان برای نماز عید تشریف فرما شدند. مأمون با دیدن ازدحام مردم برای شرکت در نماز به امامت حضرت ، دستور داد از نیمه راه بازگردند ، چرا که ترسید مردم براو شورش کنند. (5)
در مراجعت از این نماز بود که حضرت رضا علیه السلام از خداوند تقاضای مرگ فرمود.
1. توضیح المقاصد : ص 30 . مسار الشیعة : ص 18 .
2.مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124 .
3. مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124
4.مراقد المعارف : ج 2 ص 19 . مقاتل الطالبیین : ص 144 ، 196 ، 205 .
5. قلائد النحور : ج ذی الحجه ، ص 383 .
روز یازدهم ماه ذی الحجه
1.روز نوشتن دعای صباح
در این روز امیرالمؤمنین علیه السلام به تعلیم پیامبر صلی الله علیه واله دعای شریف صباح را به دست مبارک خود نوشتند(1)
2.افشاء سر ولایت توسط عایشه
در این روز در سال دهم هجرت در حجة الوداع پیامبر صلی الله علیه واله به حفصه سری را بیان فرمود و به او تذکر داد که اگر این سرّ را با کسی بازگو کنی ، لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر تو باد.
حفصه بلافاصله آن را به عایشه گفت. (2) عایشه هم آن را به ابوبکر بازگو کرد و ابوبکر هم عمر را در جریان قرار داد . کار به جایی رسید که آن چهار زن و مرد تصمیم گرفتند پیامبرصلی الله علیه واله را مسموم کنند.
جبرئیل پیامبر صلی الله علیه واله را با خبر کرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سرّ خبر داد . سپس حفصه را طلاق دادند ، ولی بعداً به اصرار بعضی رجوع فرمودند و آیات سورۀ تحریم نازل شد. (وَ نَبَّأَنِیَ العَلیمُ اِذ أَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی بَعضِ اَزواجِهّ حَدیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِهّ وَ أَظهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعضَهُ وَ أَعرَضَ عَن بَعضٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِهّ قالَت مَن أَنبَأَکَ هذا قالَ الخَبیرُ. اِن تَتوبا اِلَی اللهِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَاِن تَظاهَرا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَولاهُ وَ جِبریلُ وَ صالِحُ المُؤمِنینَ وَ المَلائِکَظُ بَعدَ ذلِکَ ظَهیرٌ.(3 ).
این دو زن چه کرده بودند که خداوند در سورۀ تحریم آنها را به زن نوح و لوط علیهما السلام تشبیه نموده است؟!(ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَروا امرَأَةَ نوحٍ وَ امرَأَةَ لوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتا هُما فَلَم یُغنِیا مِنَ اللهِ وَ قیلَ ادخُلا النارَ مَعَ الّداخِلینَ. (4) . (5) در آخر آیۀ 4 این سوره آمده است : اگر شما دو زن یاور هم شوید برای قتل حضرت ، خداوند و جبرئیل و صالح المؤمنین – یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام – و ملائکه یاور پیامبر صلی الله علیه واله هستند. (6.)
" تظاهرا" در آیۀ شریفه خطاب به عایشه و حفصه است ، و معنایش این است که آنان تعاون بر اذیت پیامبر صلی الله علیه واله نموده سرّ آن حضرت را فاش کردند و زنان آن حضرت را اذیت نمودند. (7)عمر می گوید : مراد از این دو زن در اذیت پیامبر صلی الله علیه واله هم پیمان بودند عایشه و حفصه است.(8)
1.بحار الانوار : ج 91 ص 247 .
2.وقایع الشهور : ص 229 . تفسیر قرطبی : ج 5 ص 172 .
3. سورۀ تحریم : آیات 3 و4
4. سورۀ تحریم : آیۀ 10
5.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری . بحار الانوار : ج 22ص 233 .
6.تفسیر برهان : ج 4 ص 352 – 353 . بحار الانوار : ج 22 ص 228 – 231
7. ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری
8. بحار الانوار : ج 22 ص 232 . صحیح بخاری : ج 6 ص 195 – 197 .
روز سیزدهم ماه ذی الحجه
1.شق القمر
در شب 14 ذی الحجة واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صلی الله علیه واله در مکه رخ داد. (1)
بعضی این واقعه را در شب 18 این ماه گفته اند .
قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند ، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به پیوست ؛ و آیه نازل شد: "اقتَرَبَتِ الساعَةُ وَ انشَقَّ القَمَر". ( 2)
ابوجهل گفت: " این سحر است ! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آنها هم دیدند که ماه دو نیم شد . چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند . آنها نیز خبر دادند که نیمی از ماه پشت خانۀ کعبه و نیمی بر کوه ابوقبیس افتاد. (3)
1.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 57 . فیض العلام : ص 120 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353 .
2. سورۀ قمر : آیۀ 1 .
3.حق الیقین : ص 28 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353 .
روز چهاردم ماه ذی الحجه
1.بخشیدن فدک به حضرت زهرا علیها السلام(1)
در این روز یا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدک به حضرت زهرا علیها السلام بخشیده شد ، و حضرت رسول صلی الله علیه واله بر این بخشش شاهد گرفتند . قول دیگر در این باره 15رجب است (2)
فتح فدک
پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پیامبر صلی الله علیه واله جبرئیل نازل شد ، و دستور فتح فدک توسط پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام را آورد. آن دو بزرگوار در تاریکی شب با اسلحۀ لازم به سرزمین فدک آمدند ، و حسب دستور پیامبر صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام بر کتف پیامبر صلی الله علیه واله قرار گرفت و آن حضرت برخاست و امیرالمؤمنین علیه السلام را با خود بلند کرد . به معجزۀ الهی مولی الموحدین علیه السلام در حالی که شمشیر رسول الله صلی الله علیه واله همراهش بود ، از دیوار قلعه فدک بالا رفت و بالای دیوار صدای مبارکش را به اذان بلند کرد.
یهودیان قلعه گمان کردند که مسلمین حمله کرده اند و روی دیوارها هستند . خواستند از در قلعه فرار کنند ، ولی بیرون قلعه مقابل در آن پیامبر صلی الله علیه واله را در برابر خود دیدند و از طرفی امیرالمؤمنین علیه السلام پایین آمد و با آنان درگیر شد و 18 نفر از بزرگان آنان را کشتند ، و بقیه تسلیم شدند.
زنان و فرزندان آنان را اسیر کردند و غنایم را همراه خود آوردند. امر بر این قرار گرفت که هر کس از اهل فدک مسلمان شود ، خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقی ماند همۀ اموالش را بگیرند . این گونه بود که بدون لشکر کشی و کوچکترین دخالت مسلمین قلعۀ فدک را فتح شد . و طبق آیۀ مبارکه سورۀ حشر (3) سرزمینهایی که بدون لشکر کشی مسلمین فتح شود ، حتی اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر صلی الله علیه واله بیایند ، این مناطق و غنایم و اسرای آن مِلک خاص حضرت است و مانند اموال شخصی خود می تواند هر تصمیمی دربارۀ آنها بگیرد ، و مسلمین هیچ حقی در آنها ندارند.
اعطای فدک به فاطمه علیها السلام
بعد از این ماجرا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:" و آت ذاالقربی حقه" :"حق خویشان را به آنان بده" (4)پیامبر - صلی الله علیه و اله – پرسید : منظور چه کسانی هستند ، و این حق کدام است؟جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت : فدک را به فاطمه علیها السلام عطا کن . پیامبر - صلی الله علیه و اله – به حضرت زهرا فرمود: " خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد ، و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرده مخصوص من است . خداوند دستور داده آن را به تو بدهم . از سوی دیگر مهریۀ مادرت حضرت خدیجه علیها السلام بر عهدۀ پدرت مانده و پدرت در قبال مهریۀ مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا می کند . آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش".
حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: "تا زنده اید بر من و مال من صاحب اختیار هستید".پیامبر - صلی الله علیه و اله – فرمود: ترس آن دارم که نااهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم ، بهانه ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند.حضرت صدّیقه علیها السلام عرض کرد: آن گونه صلاح می دانید عمل کنید . پیامبر - صلی الله علیه و اله – امیرالمؤمنین - علیه السلام – را فرا خواند و فرمود : "سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن". علی - علیه السلام – آن را نوشت و پیامبر - صلی الله علیه و اله – و ام ایمن شهادت دادند و پیامبر - صلی الله علیه و اله – فرمود : ام ایمن زنی از اهل بهشت است .
درآمد فدک
رسول خدا - صلی الله علیه و اله – مردم را در منزل حضرت زهرا علیها السلام جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه علیها السلام است و از درآمد فدک به عنوان اعطای فاطمه علیها السلام بین مردم تقسیم کرد.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صدوبیست هزار سکه نوشته اند.هر سال چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سررسیدن درآمد فدک بود.
غصب فدک
بعد از رحلت پیامبر - صلی الله علیه و اله – مأموران ابوبکر به دستور او نمایندۀ صدّیقه علیها السلام را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت غاصبانۀ خود صرف کردند.
حضرت صدّیقه علیها السلام همان نوشته و سند فدک را که پیامبر - صلی الله علیه و اله – به امیرالمؤمنین - علیه السلام – فرمودند و آن حضرت ثبت کرد ، عیناً نزد ابوبکر آورد ، ولی ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را. (5)
بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر - صلی الله علیه و اله – گذشته بود ، حضرت صدّیقه شهیده علیها السلام همراه با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه ای ایراد فرمودند که دریایی از معارف ، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامی در آن است .
ابوبکر نامه ای دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت ، ولی هنگامی که فاطمه زهرا علیها السلام آن سند را در دست داشت و به منزل باز می گشت با عمر روبرو شد و او نوشتۀ ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتی حضرت از او گرفت.
1. بحار الانوار : ج 95 ص 189 . مستدرک سفینة البحار : ج 2 ص 216
2. مصباح کفعمی : ج 2 ص 598
3. سورۀ حشر : آیۀ 6 – 7 .
4. سورۀ اسراء:آیۀ 26 .
5. بحار الانوار: ج 21 ص 22 – 25 ، ج 29 ص 123 .
روز پانزدهم ماه ذی الحجه
1.ولادت امام هادی - علیه السلام –
امام هادی - علیه السلام – بنابر مشهور در چنین روزی از سال 212 یا 214 هجری ، در قریۀ صریا نزدیکی مدینه به دنیا آمد.(1)ولادت آن بزرگوار در 27 جمادی الاخر و 2 و 3 و 5 و 13رجب هم نقل شده است ( 2)
نام مبارک آن حضرت "علی" ، نام پدرشان جوادالائمه - علیه السلام – ، و نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه معروف به سیده با کنیۀ ام الفضل است .( 3)
کنیۀ شریفش ابوالحسن ثالث است.(4)القاب حضرت : نجیب ، مرتضی ، هادی ، نقی ، عالم ، فقیه ، امین ، مؤتمن ، الطیب ، عسکری ، فقیه عسکری و ابن الرضا بود. (5)
1. توضیح المقاصد : ص 30 . کافی: ج 2 ص 551 ، ارشاد : ج 2 ص 298 . اعلام الوری : ج 2 ص 109 .فیض العلام: ص121. بحار الانوار: ج 50 ص 11 – 117 . مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 182
2.بحار الانوار : ج 99 ص 79 . منتخب التواریخ: ص 789 .
3.ریاحین الشریعة: ج 3 ص 23 . مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 433 .
4. مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 432
5.مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 432 .
روز هجدهم ماه ذی الحجه
این روز عید مبارک آسمانی است .
روزی است که خداوند متعال حضرت ابراهیم - علیه السلام – را از آتش نجات داد (1)
روزی است که توبه حضرت آدم - علیه السلام – قبول شد .( 2)
روزی است که خداوند متعال حضرت موسی - علیه السلام – را بر ساحران غلبه داد . .( 3)
روزی است که حضرت موسی - علیه السلام – در حضور امت خود یوشع بن نون را وصی خود گردانید . .(4)
روزی است که حضرت عیسی - علیه السلام – شمعون الصفا را جانشین خود گردانید . .( 5)
روزی که حضرت سلیمان - علیه السلام – رعیت خود را بر جانشینی آصف بن برخیا گواه گرفت . .(6)
روز عقد اخوت بستن پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بین اصحابش است .( 7)
در این روز پیامبران جانشینان خود را معین می نمودند ، و زیارت امیر المؤمنین - علیه السلام – در این روز وارد شده است .(8)
شرکت کنندگان در مراسم غدیر
ماجرای غدیر چنین بود که در روز شنبه ، چهار یا پنج روز مانده به آخر ذی القعده سال 10ﻫ ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - غسل نمودند و همراه هزار نفر از مسلمانان ، از مدینه خارج شدند .(9)
در این سفر حضرت علیا مخدره صدیقه طاهره فاطمه زهرا - سلام الله علیها - ، امیر المؤمنین هانی خواهر امیر المؤمنین - علیه السلام - ، فاطمه بنت حمزه ، ام سلمه و سایر همسران پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم – از جمله عایشه و حفصه حضور داشتند .(10) امیر المؤمنین - علیه السلام – هم از یمن با عده ای وارد مکه شدند .
دستور الهی برای مراسم غدیر
بعد از انجام اعمال حج دستور الهی رسید که علم و ودایع انبیاء را به امیر المؤمنین -علیه السلام – تحویل دهند و امر ولایت آن حضرت را به مردم تبلیغ نمایند .
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بسیار گریست ، به طوری که محاسن مبارکش از اشک تر شد . حضرت از خداوند خواستند که ایشان را از شر منافقین محافظت فرماید . (11) در منی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دو بار خطبه ایراد فرمودند ، و اشاره کلی به ولایت امیر المؤمنین - علیه السلام – فرمودند . در مسجد خیف جبرئیل نازل شد که خداوند می فرماید :«ولایت علی - علیه السلام – را به مردم برسان ولی وعده محافظت از شر دشمنان را برای آن حضرت نیاورد . در کراع الغُمَیم ، بار دیگر جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد ک « فَلَعَلَّک تارِکٌ بَعضَ ما یوحی اِلَیکَ وَ ضائِقٌ بِه صَدرُک » : « شاید توضیح المقاصد ترک کنی بعضی از اموری را که به تو وحی می شود و سینه تو به خاطر آن گرفته باشد ». (12)
باز این بار هم امر ولایت مورد تأکید قرار گرفت ، ولی آیه ای دال بر محافظت آن حضرت از شر دشمنان نیامد . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - مطالب منافقین را به جبرئیل فرمود و کوچ کردند .
اوایل روز 18 ذی الحجه به غدیر خم رسیدند ، و بار دیگر جبرئیل نازل شد و آیه 67 سوره مائده را آورد که شامل تبلیغ ولایت مولی الموالی امیر المؤمنین - علیه السلام – و در امان بودن آ« حضرت از شر منافقین بود : « یا اَیُهَا الرَّسولُ بَلِغ ما اُنزِّلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لایَهدِی القَومَ الکافِرینَ »: « ای پیامبر تبلیغ کن به مردم آن امری را که درباره علی - علیه السلام – از جانب خدا بر تو فرستاده شد و اگر این کار را انجام ندهی رسالت الهی را تبلیغ نکرده ای ، و خدا تو را از شر مردم حفظ می نماید . خداوند کافران را هدایت نمی کند .»
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بر فراز منبر غدیر
هنگام ظهر ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بعد از نماز جماعت ، بالای منبری – که زیر دو درخت کهنسال بود و توسط سلمان و ابوذر و مقداد و عمار ساخته شده بود – رفتند و امیر المؤمنین - علیه السلام – را بر فراز منبر یک پله پایین تر قرار دادن ، در حالی که عده ای از منافقین مقابل بودند .
بعد از بیان کلمات درر بار خویش در توحید و صفات کمال حق تعالی و بیان قسمت عمده ای از احکام حلال و حرام دین خدا ، گذشته عرب و زندگی و عقاید آنان و زحماتی که آن حضرت کشیده اند را بیان داشتند . سپس فرمودند : بین قرآن و اهل بیت - علیهم السلام – اتصال ناگسستنی است و از یکدیگر جدا نمی شوند تا روز قیامت کنار حوض کوثر بر مناقب ابن شهر آشوب وارد شوند .
سپس قسمتی از فضایل و مناقب امیر المؤمنین - علیه السلام – را بیان فرمودند ، و درباره امامت و ولایت آن حضرت و اولادشان تا حضرت مهدی - علیه السلام – چند بار تأکید کردند .آنگاه فرمودند : بر مناقب ابن شهر آشوب وحی شده است : « بِسمِ الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلِّغ ما اُنزِل اِلَیک مِن رَبِّکَ .....»
سپس فرمودن : ای مردم ، من در تبلیغ آ«چه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکردم و من سبب نزول این آیه را بیان می کنم . جبرئیل دوبار بر من نازل شد و از جانب خداوند متعال به من امر کرد که در این مکان به هر سفید و سیاهی از هر قبیله ای اعلام کنم که علی بن ابی طالب وصی و جانشین و امام بعد از من است . او بعد از خدا و رسولش ولی و صاحب شما و اولی بر همه شما از خود شماست . در این باره خداوند بر من آیه ای نازل نموده است : « اِنَّما وَلیّکُم الله وَ رَسُولُه وَالذین آمَنوا الذینَ یقیمُونَ الصلوةَ وَ یُؤتُون الزَکاة وَ هُم راکعُون » (13)
سپس فرمودند : من از جبرئیل خواستم که از خداوند بخواهد مرا از تبلیغ مرا از تبلیغ این امر معذور بدارد ، چون به کمی مؤمنین و زیادی منافقین و استهزاء کنندگان به اسلام آگاهم . آنگاه فرمودند : معاشر الناس هو الامام المبین ، روی بر مگردانید از ولایت او . فهو الذی یهدی الی الحق و یعمل به . اوست که هدایت به حق می کند و عمل به آن می نماید . او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است . ای مردم ، او امام از طرف خداست .منکر ولایت او آمرزیده نخواهد شد و توبه اش قبول نمی شود . بعد از من افضل از همه زنان و مردان علی است .ملعون و مورد غضب الهی است کسی که قول مرا رد کند و موافق آن نباشد . بدانید جبرئیل خبر داد که خداوند متعال می فرماید : هر کس با علی دشمنی کند و او را دوست نداشته باشد لعنت و غضب من بر او باد .
بعد فرمودند : خداوند ، تو شاهد باش . من رسالتم را ادا کردم . من رساندم آنچه فرموده بودی ، من بر همگان واضح نمودم . آگاه باشید ، غیر از برادرم علی بن ابی طالب - علیه السلام – دیگری امیر المؤمنین نیست . امارت مؤمنین بعد از من برای احدی جز علی بن ابی طالب -علیه السلام – حلال نیست .
معرفی علی بن ابی طالب
در اینجا بازوی علی - علیه السلام – را گرفتند و در همین حال علی - علیه السلام – دستان مبارکش را به طرف آن حضرت بلند کرد . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آن حضرت را بالا برد به حدی که پاهای مبارک حضرت تا سر زانو های پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -رسید . سپس فرمود : « اَلَستُ اولی بِکُم مِن اَنفُسِکُم »؟ همه گفتند :« اللهمَ بلی » . فرمودند :هذا علی اخی و وصیی ، من کنت مولاه فهذا علی مولاه و هو علی بن ابی طالب . هر کس که من مولی و صاحب اختیار او هستم این علی مولی و صاحب اختیار او هستم این علی مولی و صاحب اختیار اوست . مکان و منزلت او مثل مکان و منزلت من نزد شماست . بار الها ، دوست بدار هر کس او را دوست بدارد ، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد ، و کلماتی دیگر برای أکید فرمان الهی و اقرار مردم بیان نمودن . سپس فرمودن : خبر غدیر را حاضرین به غایبین و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند .
بیعت لسانی عملی
همین که آن حضرت از منبر پایین آمدند ، مردم با صدای بلند با زبان و دست بیعت کردن و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می فرمودند : « هنِّئونی هنِّئونی » (14) به من تبریک بگویید .
بعد دستور دادند تا چادری جداگانه برای امیر المؤمنین - علیه السلام – زدند و فرمودند :همه بروند و به آن حضرت سلام کنند و بگویند : « السلام علیک یا امیرالمؤمنین » عمر آمد و سلام کرد و گفت : « بخٍ بخٍ یَابنَ ابی طالب ، أَصبَحتَ مَولای و مولی کلِّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ » (15)
ابوبکر نیز در این تهنیت با عمر شریک بود . (16) بیعت سه روز طول کشید و در این سه روز نماز ظهر و عصر را با هم می خواندند . بعد از نماز بیعت تا غروب ادامه داشت ، و نماز مغرب و عشاء را نیز با هم می خواندند .
بیعت زنان
برلی بیعت زنان ، طرف آبی زیر پرده ای قرار دادند ، به طوری که نصف طرف در طرفی و نصف دیگر آن در طرف دیگر پرده قرار داشت . یک طرف امیر المؤمنین - علیه السلام - دست مبارک خود را داخل ظرف آب قرار داده بودند ، و طرف دیگر زنها دست خود را می گذاشتند و ضمن تبریک می گفتند :" السلام علیک یا امیر المؤمنین ". حضور حضرت صدیقه طاهره - سلام الله علیها – زینت بخش مراسم بود .
از سوی دیگر بیعت عایشه این سابقة او را در اذهان ثبت کرد تا روزی که جنگ جمل را بر پا کرد ، و در مقابل صاحب غدیر صف آرایی نمود و با خواری و ذلت از لشکر ولایت شکست خورد . (17
بعد از اعلام ولایت در غدیر ، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد : « الیَوم اَکملتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُم الاِسلامَ دیناً » (18) : « امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان دین شما راضی شدم »
2. قتل عثمان
در این روز در سال 34 ﻫ عثمان بن عفان بعد از محاصره خانه او توسط مسلمین ، در سن81 یا 90 سالگی به دست مردی از اهل مصر کشته شد . ( 19)
عثمان را بعد از کشتن از خانه اش بیرون آوردند و در یکی از مزبله های مدینه انداختند . از برس مهاجرین و انصار کسی او را دفن نمی کرد ، تا بعد از سه روز با نیرنگ او را به مقبرة یهودیان مدینه به نام « حُشّ کوکب » بردند و دفن کردن و معاویه در دوران خلافتش خانه های بین این قبرستان و بقیع را خراب کرد ، و آن را به قبرستان مسلمین متصل کرد ! (20)
خلافت غاصبانه عثمان
عثمان بعد از عمر بن خطاب به جای او نشست . عمر در زمان حیات خود بارها گفته بود که بعد از من خلافت از آن عثمان است (21) ، ولی به ظاهر امر خلافت را به شوری گذاشت ، و آن را به گونه ای پیش بین کرد که سرانجامش خلافت عثمان شود .
بدعتهای عثمان
عثمان در ایامی که حکومت را به دست داشت خلافهای بزرگی انجام داد :
سعد وقاص عبیدالله بن عمر را به زمین زد و شمشیرش را گرفت و به غلامانش دستور داد او را حبس کردند ، تا امر شوری تمام شود . عثمان که خلیفه شد ، علی بن ابی طالب - علیه السلام – و دیگران گفتند : « او را قصاص کن » . عثمان او را آزاد کرد و گفت : دیروز پدرش کشته شده ، امروز پسرش را بکشم ؟ من به عنوان خلیفه مسلمین ، عبیدالله را بخشیدم .(24)
قتل عثمان به دست مردم
آخر الامر تعداد زیادی از مردم کوفه و مصر و بصره به عنوان اعتراض نزد عثمان آمدند و چون او اوضاع را خطرناک دید با واسطه قرار دادن امیر المؤمنین - علیه السلام - ، وعده داد که به درخواست آنها عمل کند ، و حکام را تعویض و حُسن سیره و عدل را پیشه کند . اما هنگامی که معترضین به شهرهای خود باز می گشتند ، پیک مخصوص عثمان را دیدند که از بیراهه می رود .او را گرفتند و نامه ای از طرف عثمان دیدند که به والی مصر نوشته است : به محض آمدن اینها ، یکی را بکش و دست دیگری را قطع کن ...... . آنان برگشتند و افراد زیادی در مسیر همراه آنها به مدینه آمدند و حدود پنجاه روز خانه او را محاصره کردند .
عثمان در ایام محاصره ، از امیر المؤمنین - علیه السلام – آب طلبید . حضرت سه مشک آب سرد بردند ، ولی آخر الأمر معترضین به منزل او ریختند و مردی مصری عثمان را کشت . گرچه بنی هاشم مانع شدند ، و بنابر نقلی امام حسن - علیه السلام – جراخت محتصری برداشت و سر قنبر زخمی شد . (27)
3. خلافت ظاهری امیر المؤمنین - علیه السلام –
در روز قتل عثمان در سال 34 مردم با امیر المؤمنین - علیه السلام – بیعت کردند (28)
1. مسار الشیعه : ص 22 . فیض العلام : ص 125 . زاد المعاد : ص 269 . تقویم المحسنین ص 14
2.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
3.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
4. مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
5.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
6. مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
7.مصباح کفعمی : ج 2 ص 125 . تقویم المحسنین : ص 14 . تقویم الائمه - علیهم السلام - : ص 14
8. بحار الانوار : ج 97 ص 384
9. کافی : ج 4 ص 248 . طبقات ابن سعد : ج 3 ص 235 . ارشاد الساری : ج 6 ص 429
10. مناقب ابن شهر آشوب : ج 3 ص 25 . طبقات ابن سعد : ج 3 ص 235 . ارشاد الساری : ج 6 ص 429
11. بحار الانوار : ج 37 ص 127
12. سوره هود : آیه 12
13. سوره مائده آیه 55
14. الغدیر : ج 1 ص 276
15. بحار الانوار : ج 38 ص 344 . ملحقات احقاق الحق : ج 6 ص 469 . الغدیر : ج 1 ، این مطلب را از 60 منبع اهل سنت نقل کرده است .
16. فیض العلام : - صلی الله علیه و آله و سلم - 123 ، به نقل از دارقطنی و عاصمی
17. بحار الانوار : ج 21 - صلی الله علیه و آله و سلم - 38 . عوالم : ج 15/3 - صلی الله علیه و آله و سلم - 309 .
18. سوره مائده : آیه 3
19.تاریخ الخلفاء : ص 162 و مسار الشیعه : ص 21-22 . توضیح المقاصد : ص 32 . العدد القویه : ص 166 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 . بحار الانوار : ج 95 ص 189 . فیض العلام : 125 . تاریخ الخلفاء : ص 162
20. مسار الشیعه : ص 21-22 . فیض العلام : ص 125
21. تارخ دمشق : ج 39 ص 188 – 189
22. مروج الذهب : ج 2 ص 341
23. مروج الذهب : ج 2 ص 341
24. الغدیر : ج 9 ص 260 . دانستنیهای تارخ : ج 3 ص 223
25. شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور : ج 1 ص 321
26. مروج الذهب : ج 2 ص 343-344
27. مروج الذهب : ج 2 ص 353
28. مسار الشیعه : ص 21-22 . فیض العلام : ص 25 . تتمة المنتهی : ص 16 . مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص212
روز بیستم ماه ذی الحجه
هنگامی که کوفه را جناب مختار – رحمه الله – از قتلۀ سید الشهداء - علیه السلام – پاک کرد ، در این روز ابراهیم بن مالک اشتر با 12000 یا به روایت ابن نما با کمتر از 20000 نفر برای جنگ با ابن زیاد از کوفه خارج شد و مختار به مشایعت او رفت .
لشکر ابراهیم تا کنار نهر خازر در پنج فرسخی موصل رفت ، و آن مکان را لشکر گاه کرد .عبید الله به موصل آمد و آنجا ر با سی هزار – یا هشتاد هزار – سواره تصرف کرد و آماده جنگ با لشکر ابراهیم شدند .
شبی که فردایش جنگ شروع می شد ، خواب به چشمان ابراهیم بن مالک نیامد و این کلمات را بارها برای لشکرش تکرار کرد : « ایها الناس ، شمایید انصار دین و شیعۀ امیر المؤمنین - علیه السلام – و این است عبید الله بن مرجانة قاتل حسین بن علی - علیه السلام – این است که پسر فاطمه زهرا - سلام الله علیها – را از جرعه ای آب منع کرد در حالی که عیالات و اطفال او فریاد « العطش » می زدند . او بود که مانع شد که پسر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به جایی برود ، و اطراف او را گرفتند تا با لب تشنه شهیدش کردند و عیالات او را مانند کنیزان بر شتران سوار کرده به شام بردند . بخدا قسم فرعونیان با بنی اسرائیل نکردند آنچه این ملاعبین با ذریۀ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کردند » .
سپس ابراهیم دعا کرد که خداوند نصرت و پیروزی را نصیب ما فرماید ، چون ما برای خونخواهی اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - غضب کردیم .
صبح قسمت های مختلف لشکر و پرچم ها را بازدید نمود و جنگ آغاز شد . سرانجام بعد از چند روز جنگ و فرار لشکر عبیدالله بن زیاد ، در روز عاشورای سال 67 ﻫ عبید الله به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به درکات جهنم شتافت و سراو را برای مختار فرستادند . (1)
1. بحار الانوار : ج 45 ص 380-384 . فرسان الهیجاء ج 2 ص 235 – 238
روز بیست و دوّم ماه ذی الحجه
در این روز در سال 60 ﻫ میثم تمار به دلیل وفاداری به امام حسین - علیه السلام – به دست ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید . (1 )
تاریخ شهادت میثم 19 ذی الحجه و روز عاشورا نیز نقل شده است .(2)
1. اعلام الوری : ج 1 ص 343 . قلائد النحور: ج ذی الحجه ، ص 416 . منتخب التواریخ : ص 131 . مراقد المعارف : ج 2ص 340. وقایع الشهور : ص 240
2. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 214
روز بیست و چهارم ماه ذی الحجه
این روز از یک سو روز مباهله اهل بیت - علیهم السلام – با نصاری نجران است و از سوی دیگر نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت - علیهم السلام – در این روز بوده است .(1)
هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهما السلام – را فراخواند و فرمود : « اللهم هؤلاء اهلی » : بارالها اینان اهل من هستند » (2)
نامه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به نصارای نجران
در سال دهم هجری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه ای به نصارای نجران فرستادند ، به این مضمون که خداوند یکتا ر عبادت کنند و مسلمانان شوند ، یا به مسلمین جزیه بدهند و به مذهب خو باشند و گرنه آمادۀ جنگ باشند .
بنی نجران در کلیسای بزرگ خود به مشورت پرداختند ، عده ای مانند سید که از بزرگان قوم بود و عاقب که اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسلیم در برابر خواسته پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - اعلام کردن ، در مقابل عده ای مانند ابو حارثه اسقف اعظم نجران که 120سال عمر داشت و در باطن مسلمانان بود با امر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - موافق بودند . بعد از دو روز مشورت قرار شد کتاب « جامعه » را که صفات پیامبر بعد از حضرت عیسی -علیه السلام – را ذکر کرده بود ، و صحیفۀ حضرت شیث - علیه السلام – را بخوانند . در حضور جمع مسیحیان و فرستادگان پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فصلهای جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصمیم گرفتند هفتاد نفر از جمله سید و عاقب و ابوحارثه را برای تحقیق به مدینه بفرستد .
ننجرانیان در مدینه
آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شرفیاب شدند هر چه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد . جبرئیل - علیه السلام – نازل شد و این آیه را آورد : « فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جَاءَکَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبنائَنا وَ أبنائَکُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنةَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ » (3) : « اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده ، بگو بیایید تا فراخوانیم پسران خود و زنهای خود و کسی که به منزلۀ جان ماست . آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .»
لذا قرار بر مباهله شد و سد و عاقب به محل اردوی خود در خارج مدینه رفتند . آنا با یکدیگر مشورت کردند و بعضی از علمای آنها گفتند :« اگر فردا محمد با اصحاب و جمع کثیری برای مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسی به خود راه ندهید . ولی اگر خواص اهل بیت خود را آورد این کار انبیاء است »
مراسم مباهله
روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دست علی بن ابی طالب - علیه السلام - را گرفت و از حجره بیرون آمد . امام حسن و امام حسین -علیهما السلام – را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا - سلام الله علیها – از پشت سر آمدند ، تا بین دو درختی که قبلاً تعیین شده بود رسیدند . قبلاً به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند ، و به عنوان سایه بان عبای سیاهی بالای درخت قرار دادند .مسلمانان مدینه هم آمدند ، بنی نجران هم با فرزندان خود آمدند . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کسی را نزد سید و عاقب فرستاد که ما آماده ایم .
اسقف با همراهان آمد و گفت : « با چه کسانی با ما مباهله می کنید؟ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود : « با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال زیرا که از طرف خداوند متعال امر شده ام که آنها را بیاورم » ، و اشاره به آل عبا - علیهم السلام – فرمودند .
سید و عاقب همین که چشمشان به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و آل عبا -علیهم السلام – افتاد ، وحشت کردند به حدی که چهره هایشان زرد شد . ابوحارث که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده ، پا پیش گذاشت و دست سید و عاقب را گرفته پس کشید و آنها را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت : صفات او و اهل بیت او را در کتابها خوانده اید . این محمد همان پیامبر است ، مگر نمی بینید ابرهای سیاه را ، و دگرگونی آفتاب را ، و شاخه های درختان را که خم شده اند ، و صدای مرغان ، و دود سیاه اطاف و آثار زلزله را که در کوهها نمودار شده است . آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند . به خدا قسم اگر سخنی گویند از ما نشانی نمی ماند . برویم و با او صلح کنیم .
پرهیز نجرانیان از مباهله
او را فرستادند و ابوحارث مسلمان شد و عرض کرد : مردم نجران پشیمان شده اند .حضرت فرمود : اسلام بیاورند . گفت : قبول نمی کنند . فرمود : آماده جنگ باشند . گفت : قدرت این کار را ندارند ، ولی حاضرند جزیه را قبول کنند .
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به امیر المؤمنین - علیه السلام – فرمودند : «شرایط ذمه و مقدار آن را به آنها بگویید » . بعد از معین نمودند جزیه و شرایط آن ، امیر المؤمنین - علیه السلام – آنها را نزد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آوردند و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : « اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله می نمودید به صورت میمون و حوک می شدید و این وادی بر شما آتش می شد و یک سال نمی گذشت که تمامی نصاری نابود می شدند » (4)
در این روز امیر المؤمنین - علیه السلام – در مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -انگشتر خود را در حالت رکوع به سائل بخشید ، و آیه مبارکۀ « إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعوُنَ » (5) در شأن آن حضرت نازل شد . (6)
از امیر المؤمنین - علیه السلام – معنای این آیه شریفه را سؤال کردند که می فرماید : «یَرِفونَ نِعمَةَ اللهِ ثُمَّ یُنکِروُنَها » (7) : « نعمت خداوند را می شناسند و سپس آن را انکار می کنند » . حضرت فرمودند : هنگامیکه آیه مبارکه « انما ولیکم الله ... » نازل شد ، عده ای از اصحاب پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در مسجد مدینه جمع شدند . بعضی به بعض دیگر گفتند :دربارۀ این آیه چه می گویید ؟ بعضی گفتند : اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم برای ما ذلت است ، زیرا علی بن ابی طالب -علیه السلام – بر ما مسلط می شود . عده ای از منافقین گفتند : ما می دانیم که محمد در آنچه امر می کند اطاعت نمی کنیم .
حضرت فرمودند : در این هنگام این آیه نازل شد : « یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها ... »، یعنی : ولایت علی بن ابی طالب - علیه السلام – را می شناسند و حال اینکه اکثر آنها که آنان را می شناسند نسبت به ولایت آن حضرت کافرند . ( 8)
بعضی از مخالفین گفته اند : برای کسی اتفاق نیفتاده که در یک زمان جمع بین دو عبادت مالی و بدنی بنماید مگر علی بن ابی طالب - علیه السلام - ، و برای احدی نیامده از فضایل مثل آنچه برای علی - علیه السلام – آمده است .
در این روز سورۀ « هل اتی » در شأن امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین - علیهم السلام – نازل شده است . (9) این مهم بعد از سه روز روزه آنان و اعطای افطار شان به مسکین و یتیم و اسیر بود که آن طعام بهشتی نازل شد . بنابر نقلی روز 25 ذی الحجة سورۀ مبارکه نازل شد . (10)
امام صادق - علیه السلام – فرمود : آن کاسه ای که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردن نزد ماست و حضرت صاحب الامر - علیه السلام – آن را ظاهر خواهد کرد ، و طعام بهشتی از آن تناول خواند فرمود . (11)
1. مسار الشیعة ص 22-23 . العدد القویة : ص 307-308 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 . بحار الانوار : ج 97 ص 168 ،384 . فیض العلام : ص 127، 129 . زاد المعاد : ص 287
2. تاریخ الخلفاء : ص 169
3. سوره آل عمران : آیه 61
4. تفسیر برهان : ج 1 ص 287-288 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 427 ، 438 ، 441
5. سوره مائده : آیه 55
6. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 426 . اکابر اهل سنت اتفاق دارند که آیه « انما ولیکم الله ....»در شأن امیر المؤمنین - علیه السلام – نازل شده است . مانند فخر رازی ، محمد صدر عالم ، ابن مردویه ، خطیب بغدادی ، ابن عساکر ، محمد بن اسماعیل الامیر ، ابن مغازلی ، ابوللیث سمرقندی ، ثعلبی ، سبط ابن جوزی ، شهاب الدین احمد ، ابن صباغ ، ابونعیم ، ملاعلی قوشجی ، سمعانی ، واقدی ، بیهقی ، نسائی ، خوارزمی ، طبری ، کلبی ، حموینی و .....
7. سوره نحلل ، آیه 83
8.تفسیر برهان : ج 1 ص 479
9. زاد المعاد : ص 301
10. توضیح المقاصد : ص 32 . مسار الشیعة : ص 23 . مصباح المتهجد : ص 712 . العدد القویة : ص 315
11. مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 و فیض العلام ص 128
روز بیست و پنجم ماه ذی الحجه
این روز مقارن است با اولین جمعه ای که امیر المؤمنین - علیه السلام – بعد از بیعت مردم با آن حضرت نماز جمعه خواندند. (1)
1. منتخب التواریخ : ص 159
روز بیست و هفتم ماه ذی الحجه
در این روز در سال 133 ﻫ مروان بن محمد بن حکم معروف به مروان حمار آخرین خلیفه بنی امیه کشته شد ، و دولت هزار ماهه بنی امیه منقرض شد (1)
بعد از قیام بنی عباس به ریاست سفاح ، عبدالله بن علی عموی خویش را برای جنگ با مروان فرستاد . مروان به بوصیر که نواحی فیوم در مصر بود گریخته بود ، در طول مسیر هرکس از بنی امیه را که می دیدند می کشتند . در کنار نهر اردن جماعت بسیاری را کشتند و روی آنها سفره انداختند و غذا خوردند . عبدالله عموی سفاح گفت : « هر چه انجام دهیم تلافی روز شهادت حسین بن علی - علیه السلام – نمی شود »
از آنجا که عده ای را همراه با عامر بن اسماعیل برای دفع شد مروان فرستاد . در بوصیر مروان را در کلیسایی سر بریدند و زبان او را قطع کردند و زبانش را گربه ای خورد . جالب اینکه روز قبل مروان زبان غلامی را قطع نموده بود و همان گربه خورده بود . سپس زن و بچه او را اسیر کرده نزد سفاح فرستادند . بعضی این واقعه را در 21 این ماه ذکر کرده اند.
در این روز واقعه حره در چهارشنبه سال 63 ﻫ به وقوع پیوست ، که تعبیر روایت سه روز به آخر ذی الحجة مانده 27 یا 28 است (2)
در این روز بود که به امر یزید ملعون قتل و غارت اهل مدینه صورت گرفت و پس از کشتن بیش از 4000 نفر ، مسرف ( مسلم ) بن عقبه اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد . این واقعه مشهور به واقعه حره است و دو ماه و نیم قبل از مرگ یزید ملعون اتفاق افتاده است .
در این روز در سال 210 ﻫ علی بن جعفر - علیه السلام – وفات کرد . ( 3 ) امام زاده جلیل القدر جناب علی بن جعفر الصادق - علیه السلام – سیدی بزرگوار ، شدید الورع ، کثیر الفضل و عالمی عامل و یکی از بزرگترین روات موثق شمرده شده است . او امام صادق - علیه السلام – و حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – و امام رضا - علیه السلام – و حضرت جواد - علیه السلام – را درک نموده است .
جناب علی بن جعفر از سایر برادران خود کوچکتر بود ، و پس از فوت پدر بزرگوارش همواره ملازمت برادر خود حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – را اختیار کرده بود . معالم دین و احادیث بسیاری از آن حضرت اخذ نموده و روایت می کرد که از جملۀ آنها کتاب « مسائل علی بن جعفر » است . همچنین « مسائل الحلال و الحرام » و « المناسک » منسوب به آن بزرگوار است(4)
احترام علی بن جعفر به مقام امامت
محمد بن حسن عمار می گوید (5) : مدت 10 سال در مدینه طیبه محضر علی بن جعفر -علیه السلام – را درک کرده احادیثی را که از برادر خود حضرت موسی بن جفعر - علیه السلام – اخذ نموده بود شنیده و می نوشتم . روزی خدمتش بودم که حضرت جواد - علیه السلام – وارد مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شد . علی بن جعفر - علیه السلام – تا آن حضرت را دید از جای برخاست و بدون کفش و رداء به خدمتش شتافت و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم نمود . آن حضرت فرمودند : عمو بنشین ، خداوند تو را رحمت کند . علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : آقای من ، چگونه بنشینم با اینکه شما ایستاده اید .
هنگامی که آن حضرت به او اجازه فرمودند ، به جای خود بازگشت و در مجلس نشست .اصحابش است را سرزنش کردند که تو عموی پدر او هستی ! چگونه با وی این سان معامله می کنی ؟ علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : ساکت شوید ! پس دست را بالا برد و محاسن خود را گرفت و فرمود : حق تعالی مرا با این محاسن اهلیت امامت نداده ، ولی این جوان را هلیت بخشیده و امامت را به او تفویض فرموده ، با این حال چگونه فضل او را انکار کنم و چگونه به او احترام نگذارم . با اینکه من بنده او هستم ؟
از این روایت پیداست که آن جناب تا چه حدی نسبت به امام زمان خود معرفت داشته و از جمله رواتی است که تمامی علماء رجال ایشان را ستایش بلیغ نموده اند .
مسافرتهای علی بن جعفر
مسکن آن جناب در قریه عریض در چهار میلی مدینه طیبه بوده است ، و از این جهت به آن حضرت عریضی مدنی گویند ، و فرزندان او را عریضیون می خوانند . نسل آن حضرت از چهار پسرش محمد و احمد و حسن و جعفر است .
علی بن جعفر - علیه السلام – در عریض یا مدینه بود که اهل کوفه از ایشان درخواست کردند در کوفه نزول اجلال فرمایند . آن حضرت قبول فرموده و چندی در کوفه به نشر معالم دین و احادیث سید المرسلین و ائمه هدی - علیهم السلام – پرداخت . بعد از چندی مردم قم از ایشان خواستند به قم تشریف فرما شوند . آن بزرگوار از کوفه به قم مهاجرت فرمود و در قم ماند تا به رحمت الهی پیوست و در خارج هم نزدیک دروازه جنوبی دفن شد (6)
در دو مکان دیگر قبری منسوب به ایشان وجود دارد : یکی در عریض یک فرسخی مدینه و دیگری در خارج شهر سمنان . (7)
مسعودی روز وفات آن حضرت را 27 ذی الحجه و سال وفات را 233 ﻫ و عمر آن حضرت را72 سال می داند (8 )
1. تتمه المنتهی : ص 146 . زادالمعاد : ص 304 . فیض العلام : ص 131
2. بحار الانوار : ج 18 ص 125-126 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . فیض العلام : ص 132
3. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 175
4.سبل الرشاد الی اصحاب الامام جواد - علیه السلام - : ص 175
5. بحار الانوار : ج 47 ص 266 . سبل الرشاد الیل اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 179
6. اقتباس از کتابهای انوار المشعشعین ، فصل الخطاب ، عمدة الطالب : ج 1 ، تاریخ انجم فروزان ، ریاض الانساب ، رجال کبیر ، رجال کشی ، منتخب التواریخ
7. منتخب التواریخ : ص 226
8. مروج الذهب : ج 4 ص 127
روز آخر ماه ذی الحجه
1.مرگ پدر ابوبکر
در آخر سال 13 ﻫ ابوقحافه عثمان بن عامر ، پدر ابوبکر ، در سن 97 ، یا 99 یا 104سالگی از دنیا رفت . ابوقحافه در روز فتح مکه اسلام آورد ، و در زمان عمر ، بعد از شش ماه و چند روز از مرگ ابوبکر مرد (1)
2.مرگ هند جگر خوار
در سال 13 ﻫ در روز مرگ ابوقحافه ، هند جگر خوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه بدرکات جحیم شتافت . (2 )
هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود (3) اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می کردند ، و میل زیادی به غلامان سیاه داشت ، ولی هرگاه بچه سیاهی می زایید او را می کشت .
معاویه را به چهار کس نسبت می دهند : مسافربن ابی عمرو ، عمارة بن ولید بن مغیرة ، عباس و صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود . هند با او الفتی خاص داشت ، و لذا علمای انساب عتبة بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند . (4)
هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید . لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می گوید :
لمن الصبی بجانب البطحاء فی التراب ملقی غیر ذی مهد
(5)
فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست ؟!!
سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام
از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید ، اذیتها و جسارتها به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین - علیه السلام – رسیده که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است .
از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ، با قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب - سلام الله علیها – را نبش کند و جسارت کند ، چه اینکه پدر و مادر عموی هند در بدر کشته شده بودند . ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند : « این رسم می شود و مردگان ما را هم این چنین می کنند » . هند گفت :باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم ! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد . وحشی گفت : « قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم » ، با این مقدمه بود که آ« بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند .
به دستور هند وحشی سینۀ مبارک حضرت حمزه - علیه السلام – را شکافت ، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ، ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد ، و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به « آکلة الاکباد » شد . بعد خودش با خنجر گوش ، بینی و ..... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت . با این جنایت ، دل مبارک پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را آزرد و آن حضرت و امیر المؤمنین - علیه السلام – و فاطمه زهرا - علیه السلام – و صفیه عمه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و خواهر حمزه و دیگران گریستند . با این همه جنایت ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم – اسلام هند و همسرش را – که با اکراه مسلمان شده بودند – پذیرفت .
ابن ابی الحدید می گوید : هند با عده ای از زنهای قریش خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایی که بر ضد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - انجام داده بود ، مخصوصاً شهادت جناب حمزه - علیه السلام – و می ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید .
حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود مو آنها قبول کردند . هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است . حضرت فرمودند : آیا تو هندی ؟ گفت : به و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : دیگر نباید زنا کنی . هند گفت : مگر زن حره زنا می کند ؟! پیامبر فرمودند : و نباید بچه ها را بکشی ! هند گفت : به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید .
1. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 210 . شرح ابن ابی الحدید : ج 1 ص 156 . مستدرک حاکم : ج 3 ص 244 .استیعاب ابن عبدالبر : ج 8 ص 25 . مروج الذهب مسعودی : ج 2 ص 307
2. تتمة المنتهی : ص 43 . بحار الانوار : ج 18 ص 17
3. تتمة المنتهی : ص 50 . بحار الانوار : ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء - علیه السلام - : ص 26-28 منتخب التواریخ : ص 51
4. تتمة المنتهی : ص 46-47
5. تتمة المنتهی : ص 47
تتمۀ ماه ذی الحجه
در این ماه در سال 6 ﻫ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه هایی به عنوان دعوت به اسلام و یکتا پرستی به پادشاهان کشورهای مختلف نوشته ، همراه با نمایندگانی برای آنها فرستادند . (1)
در این ماه در سال 32 ﻫ جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود (2) او سوم یا چهارم یا به قولی پنجمین کسی بود که اسلام آورد و سپس به قبیله خود مراجعت نمود . لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود . بعد از این سه جنگ به خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - رسید و در کنار آن حضرت بود تا زمانی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به شهادت رسید .
مکان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - زیاده از آن است که ذکر شود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ابوذر را صدیق امت و شبیه عیسی بن مریم - علیه السلام – در زهد می دانست . آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده می شود آن است که بعد از رتبه معصومین - علیهم السلام – در میان صحابه کسی به جلالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد نبوده است .
امام کاظم - علیه السلام – می فرماید : در روز قیامت منادی از جانب رب العزة ندا می کند : « کجایند حواریان و مخلصان محمد بن عبد الله - صلی الله علیه و آله و سلم - ، که بر طریقه آن حضرت مستقیم بودند و پیمان او را نشکستند ؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خیزند .
هنگامی که عثمان خلافت را غصب کرد ابوذر در شام بود . او دنیاپرستی و ظلم معاویه را می دید و نمی توانست ساکت باشد . لذا زبان به توبیخ و سرزنش معاویه گشود و مردم را به ولایت خلیفه بر حق پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام – فراخواند و مناقب آن حضرت را برای اهل شام بیان کرد ، به نحوی که بسیاری از ایشان را به تشیع مایل گردانید .
معاویه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد . عثمان در پاسخ او نوشت که ابوذر را بر مرکبی تندرو همراه با راهنمایی تندخو با شتاب به سوی مدینه روانه کن . معاویه ابوذر را که پیرمردی لاغر و بلند قد بود به ترتیبی که عثمان گفته بود روانه مدینه کرد .
هنگامی که ابوذر به مدینه رسید از شدت راه و بی جهازی شتر رانهایش خونی شده بود و با بدنی کبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارتها کرد و به کسی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - او را راستگو خطاب نموده بود نسبت کذب داد .
سرانجام دستور تبعید او را به ربذه صادر کرد . در ضمن گفت : ابوذر حق ندارد احکام دین را برای مردم بیان کند ، و هنگام خروج از مدینه کسی حق ندارد او را همراهی یا با او تکلم کند .
این خبر به امیر المؤمنین - علیه السلام – که رسید آنقدر گریست که محاسن شریفش از اشک چشم مبارک خیس شد و فرمود : « آیا با صحابی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چنین می کنند ؟ انا لله و ان الیه راجعون !»
سپس حضرت همراه دو نور دیده خود اما حسن - علیه السلام - و امام حسین - علیه السلام – و عقیل و عمار یاسر به مشایعت ابوذر رفتنتد و هر یک با کلماتی ابوذر را دلداری می دادند ، اگر چه مروان می خواست مانع شو ولی امیر المؤمنین - علیه السلام – او را دور کردند .
به این صورت ابوذر به همراه خانوادۀ خود به ربذه رفت ، و در آنجا فرزندش و همسرش که دختر عموی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بود وفات کرده و به دخترش خبر از وفات خود داد ک رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در بازگشت از تبوک به او فرموده بود .
بعد از رحلت ابوذر ، کاروانی از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند ، و به دست مالک اشتر کفن و دفن شد (3)
در ماه ذی الحجة سال 44 ﻫ ( و به قولی سال 42 و یا 52 ) عبد الله بن قیس مشهور به ابوموسی اشعری به درک واصل شد . او بعد از هجرت در سالهای آخر عمر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به ظاهر اسلام آورد ، و آن قدر در نفاق و همدلی با عمر مشهور بود که او را جزء حزب عمر شمرده اند .
ابوموسی در لیلة المبیت در شب هجرت و در لیلة العقبة در جنگ تبوک و نیز در بازگشت از غدیر در عقبۀ هرشی ، جزء کسانی بود که قصد قتل پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم- را داشتند و اقدام کردند ، ولی خدا پیامبرش را حفظ کرد .
او اولین کسی بود که به عمر « امیر المؤمنین » خطاب کرد . عمر هم به خاطر اعتمادی که به ابوموسی داشت او را چهار سال والی بصره قرار داد ، با اینکه بیش از یک سال کسی را در رأس کاری قرار نمی داد . ابوبکر به او مسئولیتی نداد و عثمان او را از حکومت بصره عزل کرد .
او در واقعه جمل مانع از رفتن مردم برای یاری امیر المؤمنین - علیه السلام – می شد تا آنکه امام حسن - علیه السلام – آمده مردم را به یاری حضرت دعوت کردند و مردم هم اجابت نمودند .
سرانجام در ماجرای حکمین در دومة الجندل با عمروعاص تبانی کرده امیر المؤمنین -علیه السلام – را از خلافت خلع کرد . بعد از آن از ترس اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام – به مکه گریخت و در آنجا به درک واصل شد (4 )
در این ماه در سال 148 ﻫ ، دو ماه بعد از شهادت آقا و مولایمان حضرت صادق - علیه السلام – جناب زرارة بن اعین وفات کرد (5) او در روز شهادت امام صادق - علیه السلام – در بستر بیماری بود (6) بعضی وفات زراره را در سال 150 ﻫ گفته اند (7 )
او از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم - علیه السلام – بود ، و نزد آن بزرگواران دارای منزلت و مقام خاصی بود .
مردی فقیه ، متکلم ، شاعر و ادیب بود ، و مشهور است که آن بزرگوار از اولین فقهای اصحاب ائمه - علیه السلام – بود .
اسم آن بزرگوار عبدربه ، و لقب او زراره ، و کنیه اش ابوالحسن و گاهی نیز ابوعلی خوانده می شود . پدرش اعین بن سنسن نام دارد . اولاد زراره حسن ، حسین ، رومی ، عبید ، عبدالله و یحیی هستند .
او مردی خوش سیما و جسیم بود ، که آثار عبادت از پیشانی او ظاهر بود و هیبتی خاص و نیکو داشت . مردم برای دیدن او جمع می شدند و انتظار می کشیدند ، و گاهی چنان ازدحام بود که زراره به خانه باز می گشت . (8 )
ابن ابی عمیر که از بزرگان شیعه است ، می گوید : زمانی که از محضر جمیل بن درّاج – رحمه الله – استفاده می کردم به او گتفم : « چه نیکوست محضر تو و چه زینت دارد افده از مجلس تو » ! جمیل گفت : « امام به خدا قسم ما نزد زراره به منزله اطفال مکتبی هستیم ،:همچنین نزد معلم باشند » (9 )
1. بحار الانوار : ج 20 ص 382
2. الغدیر : ج 8 ص 322 . البدایة النهایة : ج 7 ص 185 . تتمة المنتهی : ص 15
3. منتخب التواریخ : ص 32 . متنهی الآمال : ج 1 ص 117-118 . ابوذر غفاری : ص 30-40 . مراقد المعارف : ج 1 ص101-102
4. تاریخ دمشق : ج 32 ص 100 . تذکرة الحفاظ : ج 1 ص 24 . منتخب التواریخ : ص 63 ، 214 . اغتیال النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - : ص 72-78 . تتمة المنتهی : ص 41 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 31 ص 303-305 . بحار الانوار: ج 28 ص 99
5. مسند زرارة بن اعین : ص 23-24
6. اختیار معرفة الرجال ( رجال کشی ) : ص 133-142
7. مسند زراره : ص 26
8. مسند زرارة بن اعین : ص 29 . منتهی الآمال : ج 2 ص 171
9. منتهی الامال : ج 2 ص 171
دسته بندی: تقویم مذهبی
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.