توسط: حامد سلیمان پور
1,143 بازدید
1398/4/15
ساعت:10:00
عوامل سلطه ی شیطان بر انسان
در روایت دیگر حضرت موسی(ع) از شیطان در خواست می کند که:
أخبرني بالذّنب الّذي إذا أذنبه ابن آدم استحوذت عليه.
مرا خبر بده از گناهی که وقتی فرزند آدم مرتکبش شد بر او سلطه می یابی!
شیطان پاسخ می دهد:
إذا أعجبته نفسه و استكثر عمله و صغر في عينه ذنبه.
وقتی نفسش از خود شادمانش کند و عملش را فراوان بشمرد و گناهش در نظرش کوچک گردد.
امام حسین(ع) در روز عاشورا به این آیه ی شریفه اشاره فرمودند که:
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ.
شیطان بر آن ها مستولی شد پس یاد خدا را از خاطرشان برد. آنان حزب شیطان اند.
و رو به کوفیان فرمودند:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ العَظیم لَقَدِ
شیطان بر شما سلطه یافت، در نتیجه یاد خداوند بزرگ را از خاطرتان برد.
حضرت موسی(ع) از شیطان درباره ی گناهی می پرسد که آدمی را به این نقطه ی سقوط می رساند. در پاسخ، شیطان سه ویژگی را بر می شمرد.
عجب
خصلت اول این است که آدم از خودش خوشش بیاید. با خود فکر کند که:« من چه آدم خوبی هستم! نگاه کن! همه ی هم سن و سال های من، مشغول معصیتند ولی من در مجلس ابی عبدالله(ع) نشسته ام. چه کسی از من بهتر؟» شیطان کاری می کند که تو خودت را با پایین تر از خودت مقایسه کنی و فورا به این نتیجه برسی که «من چقدر خوبم!»
در امر دنیا ائمه به ما دستور داده اند خود را با پایین تر از خویش مقایسه کنیم، نه با آن که پولدار تر است و خانه اش ده برابر خانه ی ماست. اگر خودم را با او مقایسه کنم به دام «حرص» می افتم. بیا ماشینت را با ماشین کسی مقایسه کن که مدلش پایین تر است. با خود بگو:« او با همین ماشین مدل پایین زندگی می کند. خدا را شکر که من بهترش را دارم.» با این رویکرد دیگر در پی تنوع و زیاده طلبی نمی افتی. ولی اگر ماشینت را با ماشینی چند مدل بالاتر مقایسه کنی، به دست وپا می افتی که به هر قیمتی هست آن را تبدیل به احسن کنی.
اما در امر آخرت کار بر عکس است یعنی باید به فراتر از خود بنگریم تا عملمان به چشممان کم و کوچک بیاید و این گونه راه پیشرفت معنویمان گشوده شود. هر کسی در هر سنی است با خود بگوید:« بعضی از هم سن و سال های من، در امور معنوی، به کجا ها که نرسیده اند!؟ اما من هنوز در رتبه های پایین دست و پا می زنم.» با این شیوه عجب به سراغ آدم نمی آید. عجب این است که انسان از خود احساس رضایت و خشنودی کند و یکی از خصلت هایی است که شیطان را بر انسان مسلط می کند.
زیاد شمردن عمل
مورد بعد این است که انسان عملش را زیاد بشمرد، عمل صالحش به چشم بیاید و در نظرش بزرگ جلوه کند. این خصلتی شبیه به عجب است. فرض کنید درباره ی همین مجلس عزاداری امام حسین(ع) با خودمان بگوییم:« عجب سینه ای زدم! چه حالی داشتم!» یک وقت هست که فرد حال عزاداری اش را عنایت الهی می داند و برای خود شانی و لیاقتی قائل نمی شود. چنین حالتی هرگز مذموم نیست. اما یک وقت ممکن است فرد با خود بپندارد که لیاقت و قابلیت خودش را در این عرصه کارساز بوده است. در حالی که هر خیری به ما می رسد از خداست و خودمان کمترین لیاقتی در دریافت این گونه نعمت های ارزشمند نداریم. سعی کنید کارهای خوبتان را به زبان نیاورید. اگر خدا ما را به عملی موفق کرد، لزرمی ندارد آن را به دیگران اظهار کنیم. چه بسا این باعث می شود که به آفاتی مبتلا شویم.
کوچک شمردن گناه
خصلت سوم این است که فرد گناهانش را کوچک بشمرد. کسی که گناهش را بزرگ نمی داند، با خود می گوید:« مگر ما چه گناهی می کنیم؟ گاهی غیبتی می کنیم یا تهمتی می زنیم و یا دروغی می گوییم، همین!» مگر نفرموده اند:
اَلغِیبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا. پس این ها را برای چه کسی گفته اند؟ البته معنی روایت این نیست که « غیبت نکن اما زنا عیبی ندارد!» شیطان در هر فرصتی می آید و معلم ما می شود. ممکن است همین جا ما را در فهم روایت به اشتباه بیندازد و توصیه کند که « غیبت نکن، اما زنا بکن که بهتر است. بعد هم توبه می کنی!!» حتما برای شما روشن است که منظور روایت شریف نبوی این نیست. با این نحوه فرمایش، می خواهند زشتی غیبت را نمایان کنند. به هر روی نباید فکر کنم که « من فقط مبتلا به چهار گناه هستم، اما به چهل گناه که مبتلا نیستم!!» چون حتی یک گناه هم می تواند آدمی را زمین بزند.
خداوند به برکت مجلس ابی عبدالله(ع) و مجلس ایشان برای همیشه ما را از شر شیطان حفظ بفرماید و این عاشورا برای ما سرمایه ای شود که آن چه از مکتب اهل بیت(ع) فرا گرفته ایم را به عرصه ی عمل برسانیم. امیدوارم به لطف خداوند نقاط ضعفی را که تا امروز داشته ایم برطرف کنیم. امیدواریم سال بعد در همین ایام یکدیگر را ببینیم و شادمان باشیم که خدا توفیق داد حریف شیطان شویم. این مجالس امام حسین(ع) از شب های احیاء در توبه کردن کارسازتر است. اشک بر امام حسین(ع) گناه را می ریزد و گناهکار را پاک پاک می کند. البته به شرط آن که وقتی از این در بیرون رفتی به خانه ی اولت برنگردی!
در مقام بیان ملاک قبولی حج، در روایت داریم که اگر انسان به همان گناهی که پیشتر مرتکب می شد برگشت، حجش قبول نیست. اما اگر دیگر آن ها را انجام نداد معلوم می شود حجش قبول شده است. این را برای حج گفته اند، ما هم اهل قیاس نیستیم. اما به نظر می رسد این می تواند درسی باشد برای همه ی جاهایی که می خواهیم توبه کنیم. وقتی به ما گفته اند« گریه بر ابی عبدالله(ع) گناهان بزرگ را پاک می کند» منظور چیست؟
اگر به عنوان مثال جایی از بدن شما یک زخم کاری بردارد چه می شود؟ یا بخیه می زنند یا بدون بخیه در طول زمان خوب می شود، اما جایش می ماند. سال های سال می ماند. اگر این زخم روی سر باشد، دیگر مو در نمی آورد. آدم همیشه یادش می ماند که این جای سرم شکست، جای بخیه و شکافش هم ماند. بعضی توبه ها این طور است. اما اشک بر سیدالشهدا(ع) می تواند کاری کند که جای گناه هم باقی نماند.
در بعضی روایت دارد که وقتی زائر ابی عبدالله از کربلا بر می گردد به او ندا داده می شود که أستَآنِفِ العمل. یعنی« عملت را از سر گیر!» مثل فرزندی که تازه متولد شده است. فرد این طور پاک می شود. این ها درس هایی است که در مکتب اهل بیت(ع) از اساتیدمان آموخته ایم. امیدواریم که گناهانمان را پاک کرده باشند، و به طور جدی تصمیم بگیریم که به آن ها باز نگردیم. طوری نشود که شیطان به ما بخندد و بگوید:« گریه هایت را کردی، سینه هم زدی، عزاداری هم کردی، دیدی دوباره گیرت انداختم؟!» بلکه ما باشیم که به شیطان می خندیم، و این یک عزم جزم و یک تصمیم مردانه می خواهد. همین جا از ابی عبدالله(ع) و حضرت زینب(ع) و حضرت زهرا(ع) بخواهیم که در این زمینه کمکمان کنند
دسته بندی: شیطان شناسی
برچسب ها: شیطان انسان عوامل سلطه
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.