شیطان شناسی - قسمت 25

شیطان شناسی - قسمت 25

توسط: حامد سلیمان پور

1,094 بازدید

1398/4/8

ساعت:10:00

شیطان و مبتلا کردن انسان به یاس

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط را همه می شناسید که صاحب کراماتی بود. زمانی که جوان و خوش چهره بود، یکی از اقوامش می خواست او را به گناه بکشاند، خودش تعریف کرده که در یک لحظه به خدا گفتم:« خدایا! همیشه تو مرا امتحان می کنی، یک بار هم من می خواهم تو را امتحان کنم. من نمی خواهم به این گناه بیفتم و پاکی هم از بین برود. ببینم تو با من چه می کنی؟» از صحنه ی گناه فرار کرد. خدا هم او را نگاه داشت و شد آن مسئله آموز درس ناخوانده ای که مجتهدان و درس خوانده های تهران به منزلش می رفتند و دو زانو در محضرش می نشستند و از او می خواستند که موعظه شان کند. او به چنین کمالاتی رسید، چون یک جا خالصانه گفت:« نمی خواهم گناه کنم.» اگر انسان در این را قدم بردارد خدا هم دستش را می گیرد. هر قدر هم گذشته ی سیاهی داشته باشد. باز هم جای یاٌس و نا امیدی نیست. اصلا یکی ازفریب های شیطان همین یاس است. انسان را گرفتار این فکر می کند که دیگر آب از سر تو گذشته! در حالی که:

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ خدا بسیار توبه کنندگان را دوست دارد.

به رسول خدا(ص) عرضه داشتند: وقتی ما در محضر شما هستیم لذت های دنیا را فراموشمان می شود گویی آخرت و بهشت و دوزخ را می بینیم. اما وقتی از محضر شما مرخص می شویم دنیا در نظرمان بزرگ می شود و رغبتمان را بر می انگیزد. لذا در هراسیم که نکند دچار نفاق شده باشیم. حضرت فرمودند: « مومن به فتنه دچار می شود و بسیار توبه می کند.» و همین آیه را خواندند که: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ. «تواب»، یعنی کسی که زیاد توبه می کند. آن کسی که زیاد گناه می کند، زیاد هم توبه می کند، اگر کم گناه کند که تواب نمی شود! معلوم است که گناهش زیاد بوده است. البته این بدان معنا نیست که« تو گناه کن که خدا دوستت بدارد!» بلکه بدیم معناست که خداوند دوست دارد کسی که به لغزش دچار می شود فورا باز گردد، هر چند لغزش های او مکرر باشد.

داستان دام شیطان و مرد عابد

روزی ابلیس بزرگ تمامی اَبالسه و شیاطین را جمع کرد و گفت: «چه کسی سراغ فلان عابد می رود؟» چند نفر از آن ها نظر هایی دادند که قبول نکرد. بالاخره نظر یکی از آن ها را قبول کرد و به او ماموریت داد. گفت: از چه طریقی می خواهی وارد شوی؟ گفت: از طریق عبادت. ابلیس ماموریت را به همو واگذار کرد. شیطان خود را شیبه انسان عابدی درآورد و به سمت همین عابد رفت. او مشغول نماز شد، شیطان هم مشغول نماز شد، خواندند و خواندند تا این که عابد خسته شد، اما شیطان خسته نشد، عابد خوابش برد اما شیطان همین طور نماز می خواند. خلاصه بعد از سه روز عبادت، عابد دید یک نفر روی دست او بلند شده، کمی به او نزدیک شد و گفت:« شما چه کرده ای که می توانی این قدر نماز بخوانی و عبادت کنی؟» شیطان با تفاخر گفت:« تو را نصیحتی می کنم. من مرتکب گناه شدم و بعد از آن توبه کردم. آن توبه بود که مرا به این مقام رساند.» عابد گفت:« عجب! اگر من هم گناه کنم و بعد توبه کنم این مقام را پیدا می کنم؟» شیطان گفت:« بله.» و به این ترتیب عابد بیچاره را فریب داد. عابد گفت:« حالا چه باید بکنم؟» شیطان، زنی را به او معرفی کرد که نزدش برود و آلوده به فساد شود. وقتی عابد آن جا را پیدا کرد، همه می دانستند که او آدم درست و حسابی است. حتی همان زن هم می دانست. از او پرسید:« تو برای چه به چنین جایی آمده ای؟» او هم داستانش را تعریف کرد. به او گفت:« این سخنان شیطان است، اشتباه گفته است، تو از این راه نمی توانی به خدا نزدیک بشوی!» به این ترتیب خدا آن عابد را از زبان یک زن بد کار هدایت کرد. بعد هم به فاصله ی یک روز همان زن از دنیا رفت. به نبی زمان وحی شد که « به تشییع جنازه این زن بروبه سبب این که آن بنده مرا ازمعصیت من نجات بخشید. ما نیز او را بخشیدیم و پاک کردیم.» منظور این است که شیطان وسوسه و تحریک می کند که « گناه کن!» بعد توبه می کنی، خدا هم تو را می بخشد و بالا می برد.» نه این خبر ها نیست! درست است که خداوند توابین را دوست دارد، اما گناه نکردن از توبه کردن آسان تر است. هر کسی را توبه ی واقعی و پشیمانی از گناه نمی دهند. گناه مثل باتلاق است. هر چه انسان بیشتر در آن دست و پا بزند پایین تر می رود و نجات یافتنش از آن دشوار تر می شود. لذا توهمی باطل است اگر به هوای آن که « توبه خواهیم کرد» به خود مجوز گناه بدهیم.

اگر در این مجلس امام حسین(ع) متوجه شدیم که اشتباه کرده ایم، به پای امام حسین و حضرت زینب(ع) بیفتیم و عرض کنیم که:« از شما ممنونم، می خواهم خودم را اصلاح کنم.» بعد خواهیم دید که چه طور دستگیری می کنند. مواظب باشیم از این طرف و آن طرف فریب شیطان را نخوریم! چون او از هر طرف در کمین است.

صفات« بازیچه ی شیطان»

این روایت نیز درباره ی گفتگو بین شیطان و حضرت نوح است. ابلیس نزد حضرت نوح آمد و به او گفت:« تو حق بزرگی بر گردن من داری! از من پندی بخواه که من به تو خیانت نمی کنم.» نوح(ع) ابتدا او را رد کرد اما وحی آمد که:« با او سخن بگو و از وی بخواه که من او را به حجتی علیه خودش به گفتار خواهم آورد.» نوح(ع) به ابلیس فرمود:« سخن بگو!» و ابلیس چنین گفت:

 اذا وجدنا ابن آدم شحیحاً أو حریصاً أو حسوداً أوجباراً أو عجولا تلقفناه تلقف الکرة فان اجتمعت لنا هذه الاخلاق سمیناه شیطاناً مریداً.

وقتی فرزند آدم را بخیل یا آزمند یا حسود یا خود برتربین یا شتاب زده بیابیم، او را مانند توپ به سرعت بر می گیریم. پس اگر همه ی صفات برای ما جمع شود او را شیطانی سرکش می نامیم.

در این روایت، شیطان چند صفت را یکی یکی می شمرد که اگر آدمی به یکی از آن ها دچار باشد مانند توپی بازیچه ی شیطان قرار می گیرد و این بسیار نا گوار است. اگر هم کسی هر پنج تا را با هم داشته باشد شیاطین، او را شیطانی خبیث و شرور می دانند و یکی از خود به حساب می آورند. این صفات چیست؟

بخل

نخستین آن ها شُح است. « شحیح» یعنی « بخیل». بخیل کسی است که به قول معروف « جان می دهد، ولی پول نمی دهد!» بعضی ها دست بخشنده دارند و بعضی بخل می ورزند و دستشان در جیبشان نمی رود. در جای دیگری خود شیطان در نصیحت به حضرت موسی(ع) گفته است:« وقتی قصد صدقه دادنی کردی آن را به اجرا درآور چرا که وقتی بنده به صدقه ای اهتمام می ورزد، خود من_ بدون هم نشینانم _ همنشین او می شوم تا آن که میان او و صدقه حائل شوم.» اگر در پرداخت صدقه معطل کنی شیطان به میان می آید و نمی گذارد. هزار دلیل برایت می تراشد که آن پول را در راه خیر ندهی. به قول آن بزرگ:« 70 تا شیطان به دستت می چسبد و نمی گذارد دستت در جیب برود.» و البته آن هایی هم که راحت می بخشند خدا هم راحت به آن ها می دهد. شُح و بخل یک حالت نفسانی ناپسند است و بخیل فقط خودش می داند که چه در دلش می گذرد. انگار که با دادن پول می خواهد جان بدهد!

حرص

دومین صفت، حرص است. در نصایح ابلیس به حضرت نوح (ع) چنین آمده است:

إِيَّاكَ وَ اَلْحِرْصَ فَإِنَّ آدَمَ أُبِيحَ لَهُ اَلْجَنَّةُ وَ نُهِيَ عَنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ فَحَمَلَهُ اَلْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا.

از آزمندی بر حذز باش.... چرا که بهشت برای آدم مباح گردید و تنها نسبت به( خوردن از) یک درخت نهی شد پس حرص او را سوق داد که از همان بخورد.

خداوند متعال به حضرت آدم(ع) فرمود:« ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکونت گیرید، و از هر کجای آن می خواهید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید، که (در این صورت) از ستمکاران خواهید بود.» اما حرص به یاری ابلیس آمد و آدم و حوا را به خوردن از همان درخت وا داشت.

حرص در مقابل قناعت است. یعنی انسان به آن چه دارد راضی و خشنود نباشد، چشمش دائم به دنبال چیز های بیشتر باشد. فرض کنید کسی نسبت به پول، خانه، زندگی یا شهرت حرص داشته باشد. چنین کسی در دام شیطان افتاده است.البته مراد، امور دنیوی است نه امور معنوی و اخروی. یعنی اگر انسان برای طلب علم، حرص داشته باشد خوب هم هست، به این معنی که از فرا گرفتن آن سیر نشود.

رسول خدا(ص) فرمودند:

مَنْهُومَانِ‏ لَا یَشْبَعَانِ‏ طَالِبُ دُنْیَا وَ طَالِبُ عِلْمٍ....

دو گرسنه هستند که سیری ندارند: طالب دنیا و طالب یک علم.

طالب دنیا از آن سیر نمی شود، زیرا هر چه مال جمع کند باز هم هوسش بیشتر می شود. اصلا خاصیت دنیا همین است.

امام صادق(ع) می فرمایند:

مَا فَتَحَ اَللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَاباً مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ اَلْحِرْصِ مِثْلَهُ.

خداوند دری از دنیا را بر بنده ای باز نکرد، مگر این که دری از حرص را همانند آن، بر او گشود.

اهل بیت(ع) به ما آموخته اند که:« دنیا مثل آب شور دریا است که هر چه انسان از آن بخورد تشنه تر می شود.» اما قناعت این است که هر جا اراده کردی بتوانی بگویی«بس است.» قناعت اولا یک امر روحی است. بعضی  افراد فکر می کنند با جمع آوری اموال، قناعت حاصل می شود. چنین نیست! قناعت این است که روح انسان سیر شود و بگوید:« من می خواهم چه کنم؟ مثلا این مبل ها را عوض کنم یک مبل دیگر بگذارم که چه بشود؟!ن هم بالاخره آن هم دل را می زند. دوباره یکی دیگر و یکی دیگری و.... و این تمامی ندارد. پس همین که داریم خوب است.» باید فکر کنیم همین امکاناتی که در اختیار کار ما را راه می اندازد تا از حرص نجات پیدا کنیم.

امروزه یکی از مظاهر دنیا همین گوشی های تلفن همراه است. متاسفانه این برای افراد تبدبل به مایه ی فخر و فضیلت شده که گوشی تلفن همراهشان مدل بالاتر باشد لذا مرتبا آن را طبق مدل های روز عوض می کنند. این ها مایه ی فخر دنیوی شده. امروز این است، فردا چیز دیگری . یکی دنیایش تلفن همراه است. دیگری به دنبال آن است که فلان مدل ماشین که تازه مجوزش را داده اند وارد کند و وسیله ی نقلیه ی فعلی خود را عوض کند! این ها همه مظاهر دنیاست و برای هر کسی یک طور جلوه گری می کند.

حسد

سومین خصلت، حسد است.

شیطان در نصیحت به حضرت نوح چنین گفت:

 إِيَّاكَ وَ اَلْحَسَدَ فَإِنَّ اِبْنَ آدَمَ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ.

از حسد بر حذر باش چرا که پسر آدم به برادرش حسد برد پس او را کشت.

چرا قابیل به قتل هابیل اقدام کرد؟ آیا جز این بود که خداوند قربانی او را نپذیرفت اما قربانی برادرش مقبول واقع شد؟ همین را نتوانست تحمل کند و دستش را به خون برادر آلود. حسد می تواند انسان را به چنین سقوطی بکشاند. حسود یعنی کسی که چشم ندارد برتری دیگران را ببیند. نمی تواند ببیند که دیگران نسبت به او امتیازی دارند. با خود می گوید:« حالا که من این ویژگی را ندارم کاش او هم نداشته باشد!» البته این غیر از غبطه بردن است. غبطه یعنی آن که من دوست داشته باشم فضیلت های دیگران نصیب من هم بشود. ولی حسود آرزو می کند که دیگران نیز مانند خودش محروم و درمانده باشند. یکی از صفات شیعه این است که اگر دید یکی از مومنان،_ و حتی غیر مومنی _ صفتی دارد که او ندارد، به فضیلت او اقرار کند. این باعث ننگ و سرشکستگی نیست، بزرگواری و سعه ی صدر را می رساند. قبول داشته باشم که رفیقم با استعداد تر است، قبول داشته باشم که فلان شخص از من با ایمان تر، نمازش بهتر و دین داری اش پر رنگ تر است.

کبر

چهارمین ویژگی این است که فرد، جبار شود. « جبار بودن» به چیست؟ آیا به این است که فرد خودش را بگیرد و شان و مقامی ویژه برای خود قائل باشد. خودش را از دیگران برتر و بالاتر ببیند و با خود بگوید:« من برای خودم کسی هستم و دیگران باید در برابر من تواضع داشته باشند و روی حرف من حرف نزنند»

پیشتر دیدیم که شیطان به حضرت نوح نصیحت کرد:« از کبر بپرهیز!.... همانا کبر بود که باعث شد که من سجده بر آدم را ترک گویم. پس مرا به کفرکشاند و شیطانی رانده شده قرارم داد.» شیطان خود را بالاتر از آدم تصور کرد و هنگامی که خداوند به سجده بر آدم فرمانش داد، به او اعتراض کرد که:« من بر آدم سجده کنم؟! تو او را از خاک آفریده ای و مرا از آتش. پس من از او برترم.» و همین باعث شد لعین و رجیم شود.

کسی که خودش را حتی برتر از یک نفر بداند به این رذیلت و این اخلاق شیطانی دچار است. مثلا خانمی که حجابش را رعایت می کند اگر خود را برتر از آن خانم بی حجاب بداند، خودش مصداق استکبار است. البته مسلما بی حجابی حرام است، اما این بدان معنا نیست که که او عاقبت به شر است و من عاقبت به خیر. چه بسا خداوند دست آخر گناهان او را ببخشاید و مرا به خاطر گناه دیگرم مورد مواخذه قرار دهد. به این روایت شریف توجه کنید: امام صادق(ع) می فرمایند:

وَ مَنْ ذَهَبَ أَنَّ لَهُ عَلَى اَلْآخَرِ فَضْلاً فَهُوَ مِنَ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ.

هر کس بیندیشد و چنین ببیند که برتری ای بر دیگری دارد از مستکبران است.

راوی عرضه می دارد:« چنین کسی بدان خاطر خود را برتر می بیند که بر کنار از گناه است در حالی که طرف مقابل دست به معصیت برده است.» حضرت در پاسخ می فرمایند:

 هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَبٌ أَ مَا تَلَوْتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ.

چنین چیزی دور و بعید است. چرا که شاید گناهی که کرده بخشوده شده، در حالی که تو باز داشته و مورد محاسبه باشی. آیا قصه ی ساحران موسی را (قرآن) تلاوت نکرده ای ؟

قبول که او معصیت کرده، اما چه بسا او از آن معصیت توبه کند و بخشوده شود، چنان که ساحران مقابل موسی ایستادند تا معجزه ی او را ابطال کنند اما نهایتا در برابر او تسلیم شدند و به وی ایمان آوردند و بهشتی شدند. شاید این کسی است که الان به نظر تو اهل معصیت است سرنوشتی شبیه آن ها داشته باشد اما تو بابت بعضی گناهانت گرفتار شوی. از کجا می دانی که نمی شوی؟ پس نمی توانی قاطعانه خود را برتر بدانی. بله، نماز خواندن تو از غیبت او بهتر است، در حالی که شاید خود تو از خود او بهتر نباشی. ممکن است همین تو، با وجود اعمال خوبت مهالکی در پیش داشته باشی که در آن ها غرق شوی، ولی خداوند با کسی که بیراهه می رود کاری می کند که برگردده

همین طور باید دل انسان بلرزد که «نکند پایم بلغزد، نکند دستم خط بخورد.» مکتب اهل بیت(ع) این است. به هیچ کس ضمانت نامه نداده اند که از شیطان در امان است. پیشاپیش به هیچ کس نمره ی قبولی نداده اند. اصحاب با وفای ابا عبدالله(ع) در عالم نظیر ندارند، اما در شب عاشورا شرایط سختی را گذراندند. تازه شب آخر، امام به ایشان فرمودند:« من بیعتم را از شما برداشتم، شما می توانید بروید. زیرا آن ها به شما کاری ندارند.» این جا بود که تک تک اعلام وفاداری کردند. امام (ع) گذاشتند که همه ی نا محرمان و رفتنی ها بروند. ابتدا اطمینان پیدا کردند که این ها ماندنی اند. تازه آن وقت به ایشان بشارت بهشت داده اند. این مطالب خیلی درس آموز و عجیب است. اباعبدالله(ع) امتحانشان کردند و آن ها هم امتحان را خوب پس دادند. حجت خدا که معصوم است مطمئن شد که این ها تحت هیچ شرایطی میدان را ترک نخواهند کرد. این خیلی مهم است. آیا بنده تا به حال چنین امتحانی داده ام؟ از کجا معلوم اگر امتحانات سخت الهی پیش بیاید، من بتوانم محکم بایستم؟ اگر امام زمان(ع) به من فرمودند:« جایگاه تو در بهشت چنین و چنان است»، خیالم آسوده می شود ولی تا زمانی که چنین نگفته اند باید دلم شور بزند. نکند انسان سر یک آزمون ساده پایش بلغزد. اهل نظر در بحث های ظریفی تربیتی توصیه می کنند که « اتفاقا نسبت به امور به ظاهر ساده، اهمال نکنید.» شیطان از لغزش های کوچک شروع می کند. یکدفعه بنده را از بالای منبر به مشروب خوری وا نمی دارد. پس چه می کند؟ برای من از راه خودم وارد می شود. با هر کسی متناسب با شغل و دغدغه و حال و هوایی که دارد، برخورد می کند. انسان باید زرنگ باشد و فریب او را نخورد.

عجله

پنجمین خصلت این است که فرد عجول باشد. از کودکی به ما گفته اند عجله کار شیطان است. بعضی ها صبر و حوصله ندارند و زود می خواهند کار را به نتیجه برسانند. نه نباید عجله کنیم هر چیزی حساب و کتاب خودش را دارد. عجله باعث می شود شیطان بر انسان مسلط شود.

دسته بندی: شیطان شناسی

برچسب ها: شیطان شناسی

تفسیر روز

سوره بقره آیه 254-251

1402/7/20

تفسیر قطره ای قرآن

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...


1,008 بازدید

حدیث روز

مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.


هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.

امام جواد علیه السلام

قاسمیه در شبکه های اجتماعی