شبهات عزاداری قسمت 2

شبهات عزاداری قسمت 2

توسط: حامد سلیمان پور

872 بازدید

1390/10/23

ساعت:10:05

بخش دوم: جايگاه گريه و اشك نزد قرآن و انبياء

 

1 ـ گريه و اشك مورد تأييد قرآن

 

با توجه به مطالبي كه در معناي بدعت تقديم گرديد؛ به مستندات قرآني گريه و اشك اشاره مي‌كنيم؛ تا مشخص گردد آيا به طور كلي اشك در قرآن جايگاهي ممدوح دارد يا مذموم؟

 

آيات بسياري از كلام الله مجيد در مدح گريه و بكاء صادر شده و از اين موضوع مي‌توان به عنوان تأييد قرآن بر اشك و گريه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره مي‌كنيم:

 

آياتي كه به چشمان گريان اشاره مي‌كند:

 

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلا وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ التوبه (9): 82

 

پس كم بخندند و بسيار گريه كنند.

 

در آيه فوق خداوند به عملي امر مي‌فرمايد كه اگر خداوند به آن رضايت نمي‌داشت آن را مورد امر قرار نمي‌داد.

 

خداوند متعال در مدح أنبياء خود اين‌گونه مي‌فرمايد:

 

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً مريم (19): 58

 

چون آيات خدا بر آنها خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريه‏كنان مى‏افتادند.

 

خداوند تعالى در صفات كساني كه موهبت علم به آن‌ها عنايت شده است اين‌گونه مي‌فرمايد:

 

وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109

 

مى‏افتند بر چانه‏ها، مى‏گريند و بر خشوع آنها مى‏افزايد.

 

و يا خداوند سبحان در توصيف مؤمنان به هنگام نزول آيات قرآن اين‌گونه مي‌فرمايد:

 

تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83

 

مى‏بينى كه چشمشان پر از اشك مى‏گردد.

 

پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كريم گريه و ريزش اشك كه نتيجه انعطاف و تأثّرات روحي است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستايش پروردگار قرار گرفته است، زيرا از فطريّات بشر و جزئي از شخصيّت مثبت انسان محسوب مي‌‏شود.

 

2 ـ گريه و اشك در سيره انبياء

 

اقتدا و تأسّي به سيره عملي پيامبران بزرگ الهي بدون شك يكي از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداري و گريه بر امام حسين‏ عليه السلام‌) و مشروعيّت آن از منظر عقل و نقل است، زيرا سيره عملي پيامبران قوي‌‏ترين شاهد بر مشروعيّت ديني اعمال ما مي‌‏باشد، چرا كه خداوند متعال تأسّي به آنان و پيروي از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:

 

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِي إِبْرَهِيمَ. الممتحنه (60): 4

 

قطعاً براي شما در پيروي از إبراهيم سرمشقي نيكوست.

 

لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (33): 21

 

قطعاً براي شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقي نيكوست.

 

بنابراين، نقل وگزارش بخشي از زندگي پيامبران كه مربوط به تأثّرات روحي آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگيز مي‌‏شود، مي‌‏تواند ما را در رسيدن به پاسخي قانع ‏كننده كمك كند.

 

حال به مواردي از اين قبيل اشاره مي‌كنيم:

 

الف ـ گريه يعقوب پيامبر در فراق فرزند

 

سرگذشت حضرت يوسف از ابتدا تا پايان ماجرا همانند يك تراژدي خوفناك و تأثر برانگيز نقل شده است.

 

آن هنگام كه آتش حسد در دل برادران يوسف زبانه مي‌‏كشد و طرح نا پديد ساختن او را مي‌‏كشند تا زماني كه در دل چاه قرار مي‌‏گيرد و با پيراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دريده شدن به وسيله‏ گرگ با خبر مي‌‏كنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بي‌ ‏حدّ و اندازه‌ يعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گريه هر صبح و شام تا آنجا كه خداوند از زبان حضرت يعقوب اين چنين مي‌‏فرمايد:

 

وَقَالَ يَأَسَفَي‏ عَلَي‏ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ يوسف(6): 84

 

گفت اي دريغ بر يوسف، و در حالي كه اندوه خود را فرو مي‌‏خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.

 

يعقوب از فراق فرزندش با اين كه مي‌‏دانست او زنده است و به آغوشش باز مي‌‏گردد، ولي با اين حال تأثرات روحي او را رها نمي‌‏كند، و براي تسكين رنج‌هاي روحي و رواني پناهگاهي جستجو مي‌‏كند و عرض مي‌‏كند:

 

قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.يوسف(6): 86.

 

شكايت و اندوه خود را پيش خدا مي‌‏برم، و از عنايت خدا چيزي مي‌‏دانم كه شما نمي‌‏دانيد.

 

آيا پرداختن به داستان زندگي دو تن از پيامبران الهي با كلمات و جمله ‏بندي‌هاي متأثّر كننده با هدفي جز تحريك عواطف و نشان دادن زشتي كار حسدورزان چيز ديگري مي‌‏تواند باشد؟

 

از اين دليل قرآني، جواز گريه و زاري بر اولياء الهي و شكوه و شكايت از اعمال سردمداران ظلم به پيش‌گاه خداوند استفاده مي‌‏شود و به عنوان سيره يكي از پيامبران الهي دليلي محكم و قرآني بر اصل مشروعيّت عزاداري و گريه بر مصيبت‌ها مورد بهره‏برداري قرار مي‌‏گيرد.

 

و از طرفي وجود احاديث فراوان در كتاب‌هاي تفسير كه هر كدام به ‏گونه‏اي دامنه قصّه و جزئيّات اندوه حضرت يعقوب عليه السلام‌ را تشريح كرده‏اند خود دليلي ديگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگي دردناك انبياء واولياء الهي مي‌‏باشد.

 

به عنوان نمونه به حديثي از منابع روائي و تفسيري اهل سنت اشاره مي‌‏كنيم:

 

در تفسير اين آيه شريفه در كشاف زمخشري آمده:

 

ما جفت عيناه من وقت فراق يوسف إلى حين لقائه ثمانين عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.

 

چشمان حضرت يعقوب از فراق يوسف تا زمان ملاقات يوسف از اشك خشك نگرديد و اين مدت هشتاد سال به طول انجاميد. و در روي زمين چيزي از اين كار براي خداوند ارزشمند‌تر نبود.

 

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.

 

و نيز در اين تفسير از رسول الله صلى الله عليه وآله آمده:

 

أنه سئل جبرئيل عليه السلام: ما بلغ من وجد يعقوب على يوسف؟ قال: وجد سبعين ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال:  أجر مائه شهيد، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.

 

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از جبرئيل سؤال نمود: به خاطر غياب يوسف چه بر سر يعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آن‌چه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده مي‌آيد. و سؤال نمود: أجر حضرت يعقوب به خاطر اين صبر چه‌قدر است؟ عر‌ض كرد: أجر صد شهيد، و اين در حالي بود كه هرگز حضرت يعقوب به خداوند سوء ظن پيدا نكرد.

 

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.

 

عبد الرحمان سيوطي به نقل از ابن جرير و او از عكرمه، مي‌‏گويد:

 

أتي جبرئيل ‏عليه السلام‌ يوسف‏ عليه السلام‌ وهو في السجن، فسلّم عليه، فقال له يوسف: أيّها الملك الكريم علي ربّه، الطيّب ريحه، الطاهر ثيابه، هل لك علمٌ بيعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعين ثكلي، قال: أفتراني لاقيه؟ قال: نعم، فطابت نفس يوسف.

 

جبرئيل در زندان بر يوسف وارد شد، پرسيد: اي فرشته‏اي كه نزد پروردگارت گرامي، بويت خوش، لباست پاكيزه است، آيا از يعقوب خبر داري؟ گفت: آري، او سخت اندوهگين مي‌‏باشد، پرسيد: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسيد: آيا او را ديدار خواهم نمود؟ گفت: آري. يوسف پس از شنيدن اين گفتار جانش آرام گرفت.

 

الدرّ المنثور، جلال الدين عبد الرحمان سيوطي، ج 4، ص 31.

 

نويسنده تفسير الدرّ المنثور در نقلي اين چنين آورده است:

 

بكي يعقوب علي يوسف ثمانين عاماً، حتّي ابيضّت عينا من الحزن...

 

يعقوب مدّت هشتاد سال براي يوسف گريه كرد، تا اين‌كه دو چشمش از شدّت اندوه و گريه سفيد گشت.

 

الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسير طبري، ج 1، ص 250.

 

ب ـ گريه يوسف‏ عليه السلام‌

 

نه تنها اين يعقوب پدر بود كه بر فراق فرزند اشك مي‌‏ريخت، بلكه متقابلاً يوسف نيز در رنج فراق پدر مي‌سوخت.

 

از ابن عباس نقل شده است:

 

عند ما دخل السجن، يبكي حتّي تبكي معه جدر البيوت وسقفها والأبواب.

 

يوسف‏ عليه السلام‌ وقتي كه به زندان افتاد با گريه‏ او در و ديوار و حتي سقف زندان هم با او گريه مي‌‏كرد.

 

تفسير قرطبي، ج 9، ص 88.

 

و در حديثي ديگر از امام صادق عليه السلام‌ آمده است:

 

البكّائون خمسه، آدم، و يعقوب و... و أمّا يوسف فبكي علي يعقوب حتّي تأذّي به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبكي نهاراً وتسكت الليل، وإمّا أن تبكي الليل وتسكت النهار، فصالحهم علي واحد منهما.

 

كساني كه زياد گريه مي‌‏كردند پنج نفر بودند، آدم عليه السلام‌ كه در فراق بهشت و دوري از آن مدام گريه مي‌‏كرد، و يعقوب،... و يوسف بر فراق پدر و جدائي از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشك مي‌ريخت تا آنجا كه بقيّه افراد زندان از گريه‏ او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وي پيشنهاد كنند كه قسمتي از شب و روز را بدون گريه سپري كند، يوسف ناچار شد پيشنهادشان را بپذيرد.

 

كشف الغمه، ابن أبي الفتح الإربلي، ج 2، ص 120ـ الخصال، صدوق، ص 272 ـ الأمالي، صدوق، ص 204 ـ روضه الواعظين، نيشابوري، ص 451 ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 104.

 

ج ـ گريه و اشك در سنت  رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم

 

آرزوي داشتن چشماني اشك‌بار

 

در كتاب تفسير قرطبي به گوشه‏اي از درخواست پيامبر اكرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است كه آن حضرت عرض مي‌‏كند:

 

اللّهمّ اجعلني من الباكين إليك، والخاشعين لك.

 

خداوندا مرا از گريه كنندگان و از خشوع گنندگان براي خود قرار ده.

 

تفسير قرطبي، ج11، ص 215.

 

و در دعاي ديگري از آن حضرت نقل شده است كه عرض مي‌‏كرد:

 

اللّهمّ ارزقني عينين هطالتين.

 

خداوندا چشماني اشك ريز به من عنايت كن.

 

فيض القدير، ج 2، ص 181.

 

در حقيقت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در اين فقرات از دعا و مناجات آرزوي باطني خود را در كاري كه مورد رضايت الهي است طلب مي‌كند و اگر اين عمل مورد تأييد خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خداي خويش مطرح نمي‌نمود.

 

چشماني كه هرگز به آتش نمي‌سوزد

 

از رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم نقل است كه در ستايش از دو گروه فرمودند:

 

عينان لا تمسّهما النار؛ عين بكت من خشيه اللّه، وعين باتت تحرس في سبيل اللّه.

 

دو چشم از آتش جهنّم محفوظ مي‌‏ماند، چشمي كه از خشيت خداوند گريه كند، و چشمي كه شب‌ها براي خدا بيدار بماند تا از جان و ناموس و امنيت مردم محافظت نمايد.

 

سنن ترمذي، ج 3، ص96.

 

گريه به خاطر ياد خدا

 

بخاري در صحيح خود از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند:

 

سبعه يظلّهم اللّه... رجل ذكر اللّه ففاضت عيناه.

 

هفت گروهند كه در قيامت سايه ابر رحمت الهي آنان را در بر مي‌‏گيرد،... كسي كه با ياد خدا اشك از چشمش جاري شود.

 

صحيح بخاري، ج7، ص 185.

 

گريه از خشيت خدا

 

ترمذي در سنن خود اين‌گونه آورده است:

 

عن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم: لا يلج النار رجل بكي من خشيه اللّه.

 

كسي كه از خشيت خدا گريه كند داخل جهنّم نمي‌‏شود.

 

سنن ترمذي، ج 3، ص 380.

 

گريه در دنيا مانع از گريه در آخرت

 

حافظ اصفهاني در كتاب خود از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت كرده است:

 

من بكي علي ذنبه في الدنيا حرّم اللّه ديباجه وجهه علي جهنّم.

 

كسي كه در دنيا برگناهانش گريه كند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام كند.

 

حافظ اصبهاني، ذكر أخبار اصبهان، ج2، ص171.

 

بخش سوم: جايگاه گريه و اشك درسيره نبوي

 

گريه در سيره نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم

 

1 ـ  گريه پيامبر در شهادت حضرت حمزه‏

 

حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد اُحد به شهادت رسيد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم در شهادت عموى خويش بسيار غمگين شد و او را سيدالشهداء ناميد و در فراقش گريست.

 

در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموي رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم تأثيري شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زيرا يكي از بزرگ‌ترين مدافعان مكتب توحيد و حاميان راستين خويش را از دست داده بود.

 

بنابراين، عكس العمل فرستاده‏ حق و پيامبر بزرگ الهي در مقابل اين حادثه‏ دردناك سرمشقي جاودانه براي پيروان او خواهد شد.

 

حلبي در سيره خود مي‌نويسد:

 

لما رأى النبى حمزه قتيلا، بكى فلما راى ما مثّل به شهق

 

پيامبر چون پيكر خونين حمزه را يافت گريست و چون از مثله كردن او آگاهى يافت با صداى بلند گريه سر داد.

 

السيره الحلبيه، ج 2، ص 247.

 

اين گريه و ناله از سوي آن حضرت براي عزاي عمويش حمزه آن‌قدر شديد بوده است كه ابن مسعود مي‌‏گويد:

 

ما رأينا رسول اللّه‏ صلّي الله عليه و آله وسلّم باكياً أشدّ من بكائه علي حمزه، وضعه في القبله، ثمّ وقف علي جنازته، وانتحب حتّي بلغ به الغشي، يقول: يا عمّ رسول اللّه! يا حمزه! يا أسد اللّه! وأسد رسوله! يا حمزه! يا فاعل الخيرات! يا حمزه! يا كاشف الكربات! يا حمزه! يا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.

 

نديديم پيامبر بر كسي گريه كند، آن‌گونه كه با شدّت در شهادت عمويش حمزه اشك مي‏ريخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس كنار آن قرار گرفته و با صداي بلند گريه كرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمويش مي‌‏فرمود: اي عموي پيامبر خدا، اي حمزه! اي شير خدا و شير پيامبر خدا، اي حمزه! اي كسي كه كارهاي نيكو انجام مي‌‏دادي، اي حمزه! اي كسي كه سختي‌ها و مشكلات را برطرف مي‌‏كردي، اي حمزه! اي كسي كه سختي‌ها را از رسول خدا دور مي‌‏كردي.

 

ذخائر العقبي، ص 181.

 

اما اصل جريان گريه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بر حمزه از اين‌جا آغاز شد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم  در بازگشت از اُحد صداي گريه را از خانه‏هاي مردم مدينه بر شهدا شنيد:

 

ومر رسول الله صلى الله عليه وسلم بدار من دور الأنصار من بنى عبد الأشهل وبنى ظفر فسمع البكاء والنوائح على قتلاهم فذرفت عينا رسول الله صلى الله عليه وسلم فبكى ثم قال لكن حمزه لا بواكي له فلما رجع سعد بن معاذ وأسيد بن حضير إلى دار بنى عبد الأشهل أمرا نساءهم أن يتحزمن ثم يذهبن فيبكين على عم رسول الله صلى الله عليه وسلم

 

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از كنار خانه‌هايي از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور مي‌كردند كه صداي بكاء و نوحه بر كشته‌گان خودشان را شنيدند. چشمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم پر از اشك شد و فرمود: عمويم حمزه گريه كن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسيد بن حضير به خانه‌هاي بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر كردند تا غم و اندوه‌ خود را در سينه‌ها حبس كنند و ابتدا براي عموي رسول خدا صلى الله عليه وسلم عزاداري كنند.

 

تاريخ طبري، ج 2، ص 210 ـ السيره النبويه لابن هشام، ج 3، ص 613 ـ الثقات، ج 1، ص 234 ـ  البدايه والنهايه، ج 4، ص 54 و 55.

 

از آن به بعد كساني كه سخن پيامبر را شنيده بودند قبل از گريه بر هر شهيدي اوّل براي حمزه عزاداري مي‌كردند:

 

فلم تبك امرأه من الأنصار علي ميّت بعد قول رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم لكنّ حمزه لابواكي له إلي اليوم إلّا بدأت البكاء علي حمزه.

 

هيچ زني از انصار بعد از شنيدن فرمايش رسول خدا كه عمويم حمزه گريه‏كن ندارد، بر مرده‏اي گريه نمي‌‏كرد، مگر اين‌كه اوّل براي حمزه عزاداري مي‌‏كرد.

 

مجمع الزوائد، ج 6، ص 126.

 

استمرار گريه براى حمزه در تمام عزاها:

 

ابن كثير مى‏گويد: تا به امروز زنان انصار پيش از گريه بر مردگان خويش، نخست بر حمزه مى‏گريند.

 

أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار يبكين على من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ولكن حمزه لا بواكي له قال ثم نام فاستنبه وهن يبكين.

 

ابن عمر روايت نموده رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود كه بر كشته‌هاي خود گريه مي‌كنند. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: حمزه گريه كن ندارد. رسول خدا صلّي الله عليه وآله بعد از مقداري استراحت متوجه شدند كه زن‌ها براي حمزه گريه مي‌كنند.

 

قال فهن اليوم إذا يبكين يندبن بحمزه.

 

از آن روز تاكنون زنان ابتدا براي حمزه و سپس براي كشته‌هاي خود عزاداري مي‌كنند.

 

البدايه والنهايه، ابن كثير، ج 4، ص 55.

 

ابن كثير بعد از نقل اين خبر اين‌گونه نظر مي‌دهد:

 

وهذا على شرط مسلم.

 

اين روايت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.

 

البدايه والنهايه، ج 4، ص 55.

 

واقدي نيز مي‌گويد تا زمان ما اين رويه ادامه دارد كه ابتدا براي حمزه و سپس براي كشته‌هاي خود عزاداري مي‌كنند:

 

قال الواقدي فلم يزلن يبدأن بالندب لحمزه حتى الآن.

 

از آن زمان تاكنون زنان ابتدا براي حمزه گريه و عزاداري مي‌كنند.

 

أسد الغابه، ج 2، ص 48.

 

ابن سعد هم همين مطلب را گفته است:

 

فهن إلى اليوم إذا مات الميت من الأنصار بدأ النساء فبكين على حمزه ثم بكين على ميتهن.

 

از آن روز به بعد است كه انصار ابتدا براي حمزه وسپس براي كشته خود گريه مي‌كنند.

 

الطبقات الكبرى، ج 2، ص 44.

 

آيا اين عمل رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم دليل بر مشروعيّت ندبه و گريه و عزاداري نيست؟

 

اهل ايمان و پيروان راستين پيامبر اكرم‏ صلّي الله عليه و آله وسلّم سنّت عملي آن حضرت را ملاك اعمال دين مي‌‏دانند، بنابراين، سيره عملي آن حضرت در اقامه‏ عزاداري و گريه در شهادت عمويش حمزه مي‌‏تواند ملاك مشروعيّت عزاداري در مرگ و شهادت بزرگان دين و اولياء الهي باشد.

 

2 ـ گريه پيامبر در شهادت جعفر بن أبي طالب

 

جعفر بن أبي طالب نيز از فرماندهان جنگ موته بود، كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم با شنيدن خبر شهادتش به ديدن فرزندانش رفت، وقتي كه وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را مي‌‏بوئيد در حالي‌كه اشك از چشمان مباركش جاري بود.

 

أسماء همسر جعفر احساس كرد كه براي همسرش اتفاقي افتاده است، لذا سؤال كرد:

 

بأبي وأمّي ما يبكيك؟ أبلغك عن جعفر وأصحابه شي‏ء؟.

 

پدر و مادرم فدايت شوند، آيا از جعفر و يارانش خبري شنيده‌ا‏ي؟

 

قال: نعم، أصيبوا هذا اليوم.

 

فرمود: بلي، امروز به شهادت رسيده‏اند.

 

أسماء فريادش بلند شد، زن‌ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله عليها وارد منزل شد و گريه مي‌‏كرد، و مي‌‏فرمود: «وا عمّاه».(واي عمويم!).

 

فقال رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم: علي مثل جعفر فلتبك البواكي.

 

پيامبر فرمود: گريه كنندگان بايد بر همانند جعفر گريه كنند.

 

الاستيعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الكامل في التاريخ، ج2، ص 420.

 

نمونه‏هاي ذكر شده علاوه بر سنّت و روش عملي رسول خدا، تأييد مراسم عزاداري و گريه بر مردگان، تقرير و امضاء آن حضرت نيز به حساب مي‌آيد؛ زيرا از ندبه و گريه‏ صاحبان مصيبت نهي نفرمود، بلكه فراتر از آن دستور به گريه و عزاداري را هم صادر فرمود.

 

3 ـ  گريه پيامبر در شهادت زيد بن حارثه

 

زيد بن حارثه نيز از فرماندهان جنگ موته بود كه به دستور رسول خدا و به همراهي جعفر بن أبي طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبري جنگ را به‌ عهده گرفت، زماني كه خبر شهادت او اعلام شد رسول ‏خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم به منزل وي تشريف برد، دختر زيد با ديدن پيامبر اكرم بغض، گلويش را گرفت و بلند بلند گريه كرد، پيامبر هم گريه كرد، سؤال كردند، چرا گريه مي‌‏كنيد؟ فرمود:

 

شوق الحبيب إلي حبيبه.

 

علاقه و محبّت دوست است به دوست.

 

فيض القدير، ج3، ص 695.

 

4 ـ گريه پيامبر در مرگ فرزند خويش ابراهيم

 

ابراهيم تنها پسرى بود كه در مدينه نصيب رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم شد، اما در يك سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خويش به سوگ نشاند.

 

ابراهيم از مادري به نام «ماريه» به دنيا آمد، بيش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود كه دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گريان بود كه عبد الرحمان بن عوف از گريه حضرت تعجّب كرد، عرض كرد: «وأنت يا رسول اللّه؟». (آيا شما هم در مرگ فرزند گريه مي‌‏كنيد؟) حضرت فرمود: «يا ابن عوف، إنّها رحمه». (اي پسر عوف، اشك ريختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود:

 

إنّ العين تدمع، والقلب يحزن، ولانقول إلّا ما يرضي ربّنا، وإنّا بفراقك يا إبراهيم لمحزونون.

<p

تفسیر روز

سوره بقره آیه 254-251

1402/7/20

تفسیر قطره ای قرآن

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...


965 بازدید

حدیث روز

مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.


هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.

امام جواد علیه السلام

قاسمیه در شبکه های اجتماعی