توسط: حامد سلیمان پور
1,297 بازدید
1397/10/16
ساعت:17:02
در اینجا یهودیان از آن روى مخاطب قرار مى گیرند كه گاه ادّعا مى كردند جز آنان كه یهودى یا مسیحى اند، هیچگاه فرد دیگرى وارد بهشت نخواهد شد: «... لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ اِلّا مَنْ كانَ هُودَاً اَوْ نَصارى ...» و یا مى گفتند: «... نَحْنُ اَبْناءُاللَّهِ وَ اَحِبّائُهُ...»(ما فرزندان خدا و دوستان ویژه او هستیم). و گاه مى گفتند: بهشت یكسره از آنِ ماست و نه ديگر امّتها. به همین جهت، قرآن در اين آيه شريفه مى فرماید: اگر راست مى گویید، پس آرزوى مرگ كنید. چرا كه اگر كسى براستى بر این عقیده باشد، مى داند كه مرگ براى او از زندگى در این جهان، با این همه مشكلات و گرفتاریها و غم و اندوه گوناگون بهتر است؛ و یقین دارد كه در سراى جاودانه، یكسره در نعمتها غرق مى شود و به حيات ابدى بال مى گشايد؛ از این رو، مرگ را بر زندگى برمى گزیند.
دوّمین امام نور (ع) پدرش امیر مؤمنان (ع) را در كارزار صفّین دید درحالیكه با لباس عادى و بدون داشتن زره، میان دو سپاه قدم مى زد. به او نزدیك شد و گفت: پدرجان! لباسى كه بر اندام مبارك شماست، لباس رزم نیست؛ آیا نگران جان خویش نیستید؟
امیر مؤمنان (ع) فرمود:
«یا بنى ان اباك لایبالى وقع على الموت او وقع الموت علیه.»
پسرم! پدرت از این باك ندارد كه بر مرگ چیره و برآن وارد شود یا برعكس.
عمّار یاسر نیز با ایمان به سراى آخرت و نعمتهاى خدا، در بحرانى ترین شرایط جنگ صفّین گفت:
«... الآن الاقى الْأحبّة محمّداً و حزبه.»
از مرگ در راه خدا چه باك؟! كه اینك دوستان خویش، محمّد(ص) - آن پیام آور برگزیده - و یارانش را دیدار خواهم كرد.
چرا؟
اگر براستى آرزوى مرگ بهتر از دوست داشتن زندگى دنیاست و مردم پرواپیشه باید آن را از خدا بخواهند، پس چرا پیامبر گرامى(ص) كه برترین انسانها و نزدیكترین بنده به آفریدگار خویش است، فرمود: هیچگاه كسى از شما بخاطر مشكلات زندگى یا زیانى كه به او مى رسد، آرزوى مرگ نكند؛ بلكه دست نیایش به بارگاه خدا بردارد و بگوید: «اللّهم احینى مادامت الحیاة خیراً لى...» (بار خدایا! تا لحظه اى مرا زنده بدار كه زندگى براى من شایسته تر است؛ و آنگاه كه مرگ پرافتخار برایم بهتر و زیبنده تر است، مرا از این جهان فانى به دیار باقى انتقال ده).
پاسخ
روشن است كه از دیدگاه پیامبر(ص) هنگامى كه آرزوى مرگ به انگیزه بیتابى و بى اعتمادى به خویش و ضعف دربرابر مشكلات زندگى باشد، ناپسند است و مرگى است فاقد افتخار و آسایش؛ چرا كه خدا و پیامبرش ما را به پایدارى و شكیبایى و واگذارى كارها به خدا و تلاش و كوشش شایسته فرمان مى دهند. امّا اگر یقین داشته باشیم كه با ادامه زندگى ناهنجار و در غرقاب گرفتاریها، امید و اعتماد به خدا متزلزل و نافرمانى خدا شروع مى شود، در اینجا مرگ بهتر از زندگى در خفّت و اسارت در دام هواى نفس و شیطانهاست؛ و انسان پرواپیشه و باایمان، مرگ را بهتر از زندگى ذلّت بار و گناه آلود مى داند و آرزوى مرگ مى كند.
«و لن یتمنّوه ابداً بما قدّمت ایدیهم»
ولى بخاطر كارهایى كه از پیش انجام داده اند، هرگز آن را آرزو نخواهند كرد
ابن عبّاس از پیامبر(ص) نقل كرده است كه آن حضرت به یهود فرمود: اگر شما در گفتار و ادّعاى خویش راستگو هستید، بگویید: «بار خدایا! مرگ ما را برسان.» سوگند به آن خدایى كه جان محمّد در كف قدرت اوست، چنین جمله اى را كسى بر زبان نمى آورد، جز اینكه در همانحال مرگ به سراغ او خواهد آمد.
چكیده سخن
كوتاه سخن درمورد آیه شریفه این است كه: عشق به زندگى و حرص به داشتن عمرى طولانى، اگر به انگیزه دنیا و دنیاپرستى و لذّت جویى و بى بندوبارى باشد، گناه است و سخت نكوهیده و از خصلتهاى منفى یهود و شرك گرایان؛ امّا اگر اشتیاق به زندگى دراز، به نیّت فرمانبردارى و انجام كارهاى شایسته بیشتر و توبه و درك سعادت افزونتر باشد، بسیار پسندیده است.
امير مؤمنان (ع) درباره باقيمانده عمر انسان باايمان مى فرماید:
«... لا قیمة لها یُدرك بها مافات یحیى بها ما امات.»
براى باقیمانده عمر انسان باایمان، نمى توان ارزش گذارى كرد، چرا كه او به بركت آن مى تواند فرصتهاى ازدست رفته و كارهاى انجام نیافته را جبران كند و توبه نماید و به كمك آن هر چه را مرده است، زنده سازد.
دسته بندی: تفسیر قرآن سوره بقره
برچسب ها: سوره بقره تفسیر قرآن آیات 94-96
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
مَنْ أصْغی إلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ.
هر کس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور برای خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوی و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.