توسط: حامد سلیمان پور
623 بازدید
1392/8/9
ساعت:20:30
فرازی از مجلس روضه خوانی و سخنرانی شیخ جعفر شوشتری رحمه الله در روز ششم محرم: مى خواهم شروع به ذكر شهادت شهيدى كنم كه امتيازى داشته است از همه شهدا.
كار به شجاعت و فضيلت ندارم . امتياز داشته است به دل شكستگى ، و خصوصيتى دارد كه دل درباره او شكسته مى شود، و خود او هم دلشكسته تر بوده است ، و دل سيدالشهداء هم درباره او خيلى شكسته شد.
مراد كيست ؟ السيد المؤ تمن ، قرين الغصه و المحن ، القاسم بن الحسن .
يك امتيازى داشته است كه شهدائى كه به ميدان رفتند، همه بالغ بودند، و مكلف به تكليف جهاد الهى بودند. اگر چه چند طفل هم كشته شدند، ولى جهادى نبودند. در ميانه شهداء از اهل بيت غيربالغى به جهاد نرفت ، مگر حضرت قاسم .....
جناب سيد بن طاووس كيفيت شهادت آن شهيد را چنين بيان فرموده است :
خرج القاسم بن الحسن ، و هو غلام صغير لم يبلغ الحلم [قاسم بن حسن از خيمه بيرون آمد و او نوجوان بود و هنوز به سن بلوغ نرسيده بود].
بايد سيزده سال داشته باشد، چون يازده سال فيما بين دو امام يعنى امام حسن و امام حسين (عليهما السلام ) بوده است .
فنظر اليه الحسين فاعتنقه ؛ دست به گردن او انداخت او را در برگرفت ، حتى غشى عليهما [تا اينكه مدهوش شدند].
نمى دانم اين گريه از چه بابت بود. گريه به اين شدت چرا و حال آنكه شهداء ديگر آمدند، و اذن گرفتند و با هيچكس حضرت چنين سلوك نفرمود!
بارى ، بعد از آنكه به حال آمد، فاستاءذنه . فلم ياءذن له .
همين يكيست كه امام اول مضايقه فرمود. ديگر اگر همه جا بگويند، دروغ است .
فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه (100) [آن نوجوان همواره دست و پاى امام حسين (عليه السلام ) را مى بوسيد].
حالا از مصيبتهاى عظيمه حضرت قاسم آن مطلبى است كه بعضى ذكر كرده اند، و بعضى تصديق نكرده اند. مردم اسمش را عروسى گذاشته اند... و حال آنكه از اعظم مصائب آن مظلوم است . چون بناى عوام در همه چيز بر نقيض است اسم آن را عروسى گذاشته اند.
مجملا همين قدر ذكر كرده اند كه وقتى كه حضرت آن جناب را اذن نداد، نشست گوشه خيمه . به خاطرش آمد پدر بزرگوارش تعويذى بر بازويش بسته است ، سفارش كرده به او بگويند هر وقت كار بر او تنگ شد، آن را بگشايد و نگاه كند، گشود و نگاه كرد. ديد نوشته است :
يا ولدى يا قاسم ! اذا راءيت عمك الحسين ...
برداشت نوشته پدر را كه نوشته بود: ((هر چه ترا منع كند، اصرار كن )) و آمد خدمت عم بزرگوارش . آن حضرت فرمود كه برادرم وصيت ديگر هم فرموده است وصيت كرده كه دخترم فاطمه را براى تو عقد كنم . براى اينكه صورت وصيت برادرم به عمل بيايد يا اينكه بايد در اين مصيبت هر چيزى بوده باشد؛ حتى عقد توى مصيبت ، حضرت عقدى واقع ساخت (101).
بر فرض تحقق ، اوضاعش نه مثل عروسى خود اهل بيت از جده عصمت كبرى (عليها السلام ) و ساير اهل بيت ، و نه مثل عروسيهاى ديگر. اين نقطه مقابل همه عروسيها است .
از يك بابت بگويم چطور نقطه مقابل است . نسبت به عروسى اهل بيت عرض مى كنم . موازنه مى كنم اين عروسى را با عروسى جده اش فاطمه كبرى سيده نساء العالمين (عليها السلام ).
در عروسى صديقه ، بهشت را زينت كردند. حورالعين رجز خواندند، و به ((طه )) و ((طواسين )) خواندن مشغول شدند. درختان بهشت نثار كردند. درخت طوبى نثار كرد. حورالعين شادى كردند...
اما در عروسى اين فاطمه ، همه حورالعين بر سر و سينه زدند، و همه محزون بودند. بهشت گريه كرد. آسمان نثار كرد، اما خون نثار كرد!
اما نقطه مقابل عروسى هاى مردم است به اين جهت كه عروسى هاى مردم مجلس عقد دارند، مجلس شربت دارند، مجلس شيرينى دارند، حجله بندى دارند، حنا دارند، هلهله دارند، وليمه دارند، لباس تازه براى كسان داماد دارند... و در اين عروسى ، تمام اينها نقطه مقابل شده است :
((مجلس عقدش )) خيمه گاه ؛ ((مجلس شربتش )) قتلگاه .
((حجله )) داشت ، بلى داماد حجله داشت . در حجله ، داماد بر سر تخت بود، ولكن عروس در خيمه گاه .
داماد در حجله قتلگاه بود. تختش آن جسدهاى كشتگان بود كه بر روى هم افتاده بودند. حضرت جسدش را بالاى آن جسدها گذاشت .
((حنابندى )) هم داشته ، نقطه مقابل حنابنديها: اما داماد، در قتلگاه حنابنديش شد، عروس در خيمه گاه شد، وقتى كه گوشواره از گوشش بردند!
عمو، داماد را در اين عروسى بر سينه گرفت كه ببرد در حجله سر تخت بگذارد، همان تخت اجساد شهداء كه روى هم گذاشته بود. عذر خواهى داماد كرد كه اى فرزند برادر، خيلى مرا صدا زدى ، نتوانستم تو را يارى كنم . خواهش كردى ، خيلى بر من صعب است خواهش تو به عمل نيايد.
اينجا داماد بر سينه عمو، در آنجا هم عروس بر سينه عمه . عمو عذر خواهى كرد، عمه هم عذر خواهى كرد كه كهنه خواستى سرت را بپوشى ، ندارم ؛ عمتك مثلك . اين داماد و اين عروس چه شباهت به هم رسانيده اند. داماد در قتلگاه از ضرب يك شمشير بر رو افتاد، و صورتش بر خاك واقع شد.
عروسى هم در طرف خيمه از ضرب يك نيزه افتاد صورتش به خاك رسيد.
اما ((زفافى )) هم دارد؟ زفاف هم شده است . نه به اين قسم كه مردم نامربوطها مى گويند.
در شب زفاف ، فاطمه كبرى (عليها السلام ) را وقتى كه به خانه اميرالمؤ منين - صلوات الله عليه - مى بردند، اءمامها اءبوها، و عن يمينها جبرئيل ، و عن شمالها ميكائيل ، و مع كل واحد سبعون اءلف ملك (102)
زنهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) رجز مى خواندند.
اما فاطمه صغرى هم زفافى داشت : وقتى كه آن مكرمه را مى بردند، پدرش پيش روى او. آن فاطمه جهازيش كم بود، وقتى كه مى بردند، اين فاطمه جهاز نداشت .
اما زنهاى آن زفاف رجز مى خواندند؛ رجزشان طورى بود، رجز اينها طور ديگر بود:
هذا حسين بالعراء(103) [اين حسين (عليه السلام ) است كه در بيابان افتاده است ]
مصيبت نه اينهاست كه گفتم ، هنوز باقيست ، تا وقتى كه رفتند بروند در اين حجله قتلگاه ، زنهاى عرب - ديده اى - هلهله دارند، اينها هم هلهله داشتند. وقتى رسيدند، هلهله زدند در حجله قتلگاه ، يعنى شيون كردند.
قاعده است داماد لباس خوب بپوشد، و بايستد بر سر تخت . در خيلى بلدان متعارف است چادرى بر سر عروس مى زنند، چند نفر اطرافش را مى گيرند، علاوه بر چادر اولى ، اما اين عروس نمى دانم چادر اولى داشت يا نه !
امشب وقتى كه رفتند عروس را ببرند، داماد لباس نداشت ، علامه نداشت ، از برش برده بودند!
اينها هم نه مصيبت است ، وقتى كه رسيدند داماد را از تخت فرود آورده بودند، سيدالشهداء بالاى همه گذاشته بود، قاسم را. حديث است بر روى قتلى گذاشته بودند. وقتى كه عروس رسيد، پائين آورده . براى چه ؟ چه بگويم ، نمى دانم وقتى كه عروس آمد، شده بود، يا نه ، براى اينكه سرها را از بدنها جدا كنند.
اين كيفيت عروسيش ، هنوز عزايش گفته نشده است !
انا لله و انا اليه راجعون
سوره بقره آیه 254-251
1402/7/20
تفسیر قطره ای قرآنفَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۲۵۱﴾ ترجمه : پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و...
وَ صَلَاةٌ فِی شُغُلٍ وَ صَبْرٌ فِی شِدَّةٍ
{مؤمن} در عین اشتغال و گرفتاری نمازگزار است.